جکی در درک واکنش های همسرش لوک به بعضی موارد دچار مشکل بود. آیا او خوشحال، ناراحت، ناامید یا مغرور است؟ او معمولاً نمی توانست این موارد را درک کند.
آدرین آرزو می کرد دوست دخترش استف خواسته هایش را بیشتر بیان کند. می خواهد کجا برود؟ می خواهد چه کاری انجام دهد؟ وقتی از او می پرسید، معمولاً این گونه پاسخ می شنید: “هرچیزی که تو بخواهی من قبول دارم.”
بونی با ناامیدی مراقب همسرش سارا است که با وجود تاکید دکتر بر این به دلیل بالا بودن قند و چریی خون بایستی هر روز ورزش کند، کماکان از شرکت در کلاسهای ورزشی طفره می رود.
وقتی جان تلاش می کند تا با همسرش درباره مشکلی که با خانواده وی داشته است، صحبت کند، وی توجهی نکرده و به نحوی بحث را عوض می کند. جان سرخورده و ناامید شده است.
بیل مدیری محترم و مورد توجه در شرکتش بوده و ۱۴ نفر از پرسنل زیر دست وی کار می کنند. اما وقتی دو نفر از پرسنل به دلیل بروز اختلافی به وی مراجعه کردند که حل آن مساله برای ادامه همکاری کارآمد لازم بود، تعجب کردند که وی واکنشی نشان نداده و در جلسه ای که در این خصوص برگزار شد، هیچ گونه عملکردی نداشت.
گریس می خواهد با دوستش سوفی باشد. او احساس می کند که سوفی همه چیز را درباره وی می داند و می تواند همواره به درک و توصیه های وی اعتماد کند. اما عجیب است که سوفی به ندرت چیزی درباره زندگی شخصی یا مشکلاتش به وی می گوید. گاهی اوقات گریس فکر می کند که آیا سوفی تاکنون هیچ مشکلی در زندگی نداشته است؟
جکی، آدرین، بونی، جان، پرسنل بیل و گریس چه چیز مشترکی داشتند؟
اجازه دهید با نقل قول کوتاهی از کتاب فرسودگی: غلبه بر بی توجهی های عاطفی دوران کودکی بحث را شروع کنیم.
“دوران کودکی را به عنوان پی یک خانه و دوران بلوغ را خود خانه در نظر بگیرید. بدون شک می تواند خانه ای را بر روی پی ناقص ساخت و ممکن است آن خانه بسیار شبیه به یک خانه با پی ریزی بسیار عالی به نظر برسد. اما اگر پی ساختمان ضعیف، ترک خورده و ناقص باشد، بدون شک آن خانه جای امن و قدرتمندی محسوب نخواهد شد. نقص آن خانه شاید به ظاهر مشخص نباشد اما بدون شک می تواند ساختار آن خانه را در معرض خطر قرار دهد: یک باد شدید و شروع لرزش و فروریختن آن خانه.”
اکنون به این سئوال پاسخ دهید. این افراد چه چیزی مشترکی داشتند؟ هر کدام از آنها نزدیکان فردی بودند که به ظاهر قدرتمند می رسد و وقتی با شکاف و سستی در پی ریزی شخصیت آن فرد مواجه می شدند، متعجب می گشتند. آنها هر کدام به نحوی نگاهی اجمالی به بی توجهی عاطفی کودکی (CEN) آن فرد داشته اند.
وقتی شما در خانه ای بزرگ می شوید که به احساسات شما بی توجهی شده یا تشویق نمی شوند، بدون داشتن یک سری اجزای لازم برای بقای عاطفی در ادامه زندگی خود رشد می کنید.
به طور خلاصه، شما به نظر خوب می رسید و در بسیاری از زمینه ها نیز احساس خوبی دارید. دیگران به شما نگاه کرده و باور می کنند که شما خوب هستید. اما شما خوب نیستید و پی ریزی شما در دوران کودکی دچار یک سری نواقص است.
درک اینکه فردی در زندگی شما با مشکل بی توجهی عاطفی در دوران کودکی مواجه است، می تواند بسیار مهم باشد. این امر می تواند به شما کمک کند تا آن افراد را بهتر درک کرده، بهتر با آنها ارتباط برقرار نموده و در بعضی موارد، حتی می توانید با آنها درباره اینکه چه مشکلاتی بوجود آمده است، صحبت کنید.
نشانه های بی توجهی عاطفی در دوران کودکی
اگر فردی این ۶ صفت شخصیتی را دارد، ممکن است دچار مشکل بی توجهی عاطفی در دوران کودکی باشد.
۱- معمولاً درک احساسات این افراد مشکل است. این که آیا عصبانی، غمگین یا آزرده خاطر هستند، امری دشوار می باشد.
۲- این افراد نمی توانند یا نمی خواهند ترجیحات خود را بیان کنند. شما مجبور هستید این موارد را حدس بزنید.
۳- آنها نسبت به خود بی توجه هستند. می بینید که آنها نسبت به نیازهای خودشان توجه چندانی نداشته و حتی با این قضیه مبارزه می کنند. شانس اینکه این افراد خودشان را سرزنش نمایند بسیار زیاد است.
۴- این افراد از تضاد و تعارض دوری می کنند. به سختی می توانید آنها را وادار کنید تا درباره مشکلات و مسائل خود صحبت کنند تا بتوانید به آنها کمک نمایید.
۵- آنها به شدت در مقابل افرادی که احساسات قدرتمندی دارند، دچار احساس ناراحتی می شوند. آنها به خاطر بر هم ریختن شرایط عذرخواهی می کنند. معمولاً سعی می کنند وقتی فردی ناراحت شده یا گریه می کند، موضوع را عوض کرده یا از محل بگریزند.
۶- آنها زیاد درباره خودشان صحبت نمی کنند. هرچند شما به این کار تمایل دارید اما به نظر می رسد آنها ترجیح می دهند شما بیشتر صحبت کنید و یا اگر صحبت می کنند، چیز زیادی درباره خودشان بیان نمی نمایند.
کودکانی که با بی توجهی، بی مهری یا طرد شدگی نسبت به احساساتشان را بزرگ می شوند، می آموزند که نسبت به احساسات خود بی توجه باشند. آنها بین خود و احساساتشان دیواری ایجاد می کنند یا این احساسات مزاحم خودشان و دیگران نشوند.
بعضی افراد فکر می کنند که این استراتژی بسیار خوبی است و گاهی برای گذر از دوران کودکی نیز در ظاهر این چنین به نظر می رسد. اما در آینده باید هزینه ای سنگین برای این امر بپردازند.
در این شرایط فرد بدون ارتباط با احساساتش بزرگ می شود. این امر باعث می شود فهمیدن این که وی چه نیازی دارد، چه می خواهد، چه چیزی را دوست دارد و چه احساسی دارد بسیار دشوار شده و حتی اگر بتواند این موارد را بفهمد، بیان آنها ممکن است خودخواهانه، اشتباه یا غیرممکن به نظر برسد. در اعماق وجود این فرد احساس بی اهمیت بودن، بی ارزش و بی لیاقت بودن خواهد نمود. این فرد توسط دنیای احساسات سرگردان شده و به آسانی توسط آنها در هم شکسته می شود.
فرد وارد زندگی شده و ممکن است فکر کند همه چیز مرتب است و حتی گاهی به این مساله باور داشته باشد. و گاهی اوقات افراد نزدیک به شما نادانسته متوجه این کمبودها شده و از این موضوع متعجب می شوند.
راه های غلبه بر بی توجهی عاطفی در دوران کودکی
اگر فکر می کنید فردی دچار بی توجهی عاطفی دوران کودکی شده است، چه کاری می توانید انجام دهید؟
۱- این افراد را تشویق کنید تا احساساتشان را بیان نمایند. به آنها بفهمانید که برای شما نیازها، خواسته ها، احساسات و تفکرات آنها دارای اهمیت است. به جای اینکه از آنها انتظار داشته باشید که خودشان مطالب را بازگو کنند با سئوالات جای خالی آنها را به حرف زدن وادار کنید. وقتی مشکل، مساله یا تعارضی بوجود می آید، بیشتر از این افراد حمایت کنید. درک این دشواری برای آنها و دلایل آن می تواند به شما کمک کند همدلی بیشتری با ناراحتی های آنها داشته باشید.
۲- بسته به رابطه ای که با آن فرد دارید، ممکن است بتوانید با وی درباره مفهوم بی توجهی عاطفی دوران کودکی صحبت کنید. در صورت تمایل وی، آدرس سایت نی نی نما یا سایر مطالبی که می تواند به وی کمک کند را برای آن فرد بفرستید. می توانید از وی بخواهید تا پرسشنامه بی توجهی عاطفی را پر کرده یا کتاب فرسودگی مطالعه نماید.
هشدار خفیف:
افراد درگیر بی توجهی عاطفی دوران کودکی نمی توانند تا زمانی که برای این کار آماده باشند، متوجه بی توجهی احساسی شوند بنابراین مراقب برداشت هایتان باشید. می توانید به این افراد توصیه هایی ارائه دهید اما مابقی امور متوجه خود آنها خواهد بود. نهایتاً، به عنوان یک فرد بالغ، این افراد باید مسئولیت مشکل خود و تاثیرات این موضوع بر خود آنها و سایر افراد زندگی شان را درک کنند. نهایتاً درمان این مساله بر عهده آنهاست.
چون این افراد یکدلی و آموزش های احساسی را به عنوان یک کودک دریافت نکرده اند، انتظار ندارند که این موارد را در دوران های بعدی زندگی شان نیز بدست آورند.
افراد دیگر ممکن است به دنبال شکوه و جلال باشند اما افراد درگیر بی توجهی عاطفی دوران کودکی منحصربفرد هستند. وفتی در شرایطی هستید که می توانید به این افراد توجه کرده، با آنها همدلی نموده و غمخوار آنها باشید، در واقع بهترین، با ارزش ترین و مفیدترین هدیه دنیا را به آنان می دهید.