اولین کودک من امسال ده ساله می شود. لحظه ای که وی متولد شد، پس از این که فریاد کشیدم “اوه، وای! من صاحب فرزند شدم”، به این فکر می کردم که ماجرای ما چگونه خواهد بود. من قبلاً هرگز والد نبوده و هرگز این شدت علاقه را نسبت به هیچ چیز در زندگی خود تجربه نکرده بودم. این جالب ترین و اغوا کننده ترین کاری بود که تاکنون انجام داده ام. یادگیری والد و مسئول یک انسان کوچک بودن بسیار هولناک است. چه ما به دنبال این امر بوده یا این امر به ما واگذار شده باشد، هیچ پایانی را برای اطلاعات و توصیه های مربوط به جنبه های این موضوع نمی توان تصور کرد.
بهترین روش تولد، بهترین روش تغذیه نوزاد، جایی که نوزاد باید در آن بخوابد (چگونگی و میزان آن)، چه موقع وی را بغل کنیم و چه موقغ اجازه دهیم به گریه کردن ادامه دهد. چه مواقعی باید به وی نه بگویید؟ چرا نباید هرگز بر سرش فریاد بزنید؟ و اینکه گناه مادر بودن چیست و چرا باید به آن عادت کنید؟ من تمام این موارد را خوانده و هضم کرده ام و از هر چیزی که برای من و فرزندم خوشایند بود استفاده کرده ام. سپس من صاحب فرزندی دیگر و سپس فرزند دیگری شدم. و اکنون که بزرگترین فرزند من ده ساله شده و کوچکترین آنها بتازگی به مدرسه رفته است، فکر می کنم می توانم با خیال راحت بگویم: هر آنچه به ما درباره والد بودن گفته شده است، مشتی چرندیات است.
دروغ مادرانه
آنها هیچ کاری جز دروغ گفتن به ما انجام نداده اند. آنها کتاب های و مطالب زیادی نوشته و انگشت اشاره خود را به جمع مادران گرفته و گفته اند: “شما این کار را اشتباه انجام می دهید. باید به این صورت آن را انجام دهید.” و این درست نیست. هیچوقت متوجه مقدار زیاد اطلاعات متناقض در این زمینه شده اید؟ هر عنوانی را درباره والدین انتخاب کرده، وارد موتورهای جستجو شوید و نظرات بسیار متفاوت متخصصین در این زمینه را مشاهده کنید. سالها پیش من متوجه چیزی شدم. ما واقعاً نمی توانیم هیچ چیز درستی درباره والد بودن بر اساس آنچه به ظاهر متخصصین می گویند، داشته باشیم. بنابراین تلاش برای دستیابی به گزینه درست بی ارزش است.
اگر من تصمیم بگیرم فرزندم را در کنار خود بخوابانم، بدون شک یکی از فرزندان من از این کار متنفر خواهد بود. اگر من تصمیم بگیریم تا زمانی که مایلم به کودکم شیر بدهم، نهایتاً این فرزند من است که تصمیم می گیرد چه موقع این روند ادامه داشته باشد (حتی اگر نوزاد خردسالی باشد). چه نوزاد، چه نوپا، چه کودک، من می توانم آنها را وقتی گریه می کنند در آغوش بگیرم، زیرا به هیچ دلیل خاصی برای اینکار نیاز ندارم. هیچ کس فرزندان من را مانند من نمی شناسد. من به عنوان مادر برای فرزندان کافی هستم. من هر روز در زمینه والد بودن موفق نبوده ام. بعضی روزها، من خوش شانس بوده ام که توانسته ام ۵ دقیقه خوب باشم. من فریاد کشیده ام و به دلیل این که تا چه حد غیر قابل درک می باشم، ذره ذره ذوب شده ام. اکنون من که هستم؟ آیا هرگز به فردی که قبلاً می شناختم تبدیل خواهم شد؟ هویت من در ورای مادر بودن چیست؟ من همواره دندانهای کودکانم را مسواک نمی زنم و گاهی اوقات برای آنها غذاهای ناسالم میخرم تا به بهانه گیری آنها پایان دهم. من از ایفای نقش والدین در روز دوم فوریه و آسیاب بی پایان بخشش و گذشت خسته ام و به حدی دل شکسته شده ام که با کوچکترین چیزها گریه می کنم.
اما کاری را که باید انجام دهم، انجام می دهم تا دوام بیاورم. همه ما این گونه هستیم. اگر این به معنی بردن یک نوزاد بدقلق به تختخواب خود بدلیل پرهیز از پانزده بار بیدار شدن در طول شب باشد، مشکلی نیست. اگر شیر دادن به کودک تا زمان خوابیدن برای شما سریعتر از تکان دادن وی برای ساعتهاست، مشکلی نیست. سه شب متوالی آماده کردن ناگت مرغ، زیرا این تنها چیزی است که کودک شما می خورد، کاملاً بی عیب است. هر روز رفتن به پارک برای تخلیه انرژی کودک و همزمان نیم ساعت استفاده از رسانه های اجتماعی برای ارتباطات، بدون شک درست است.
مهم نیست که دیگران درباره انجام وظیفه شما به عنوان والد چپونه قضاوت می کنند زیرا آنها هرگز در جایگاه شما نیستند. هیچ کس این حق قضاوت را ندارد، زیرا هر کدام از ما هر کاری را می کنیم تا بتوانیم کماکان وظایف سنگین خود به عنوان والدین را انجام دهیم. من هرگز نمی خواستم که مادری بی عیب و نقص باشم. این ایده به نوعی من را می ترساند. چرا باید این چنینی فشاری را بر خود تحمیل کنم؟ این مساله با توجه به فشارهای مداوم اجتماعی قابل دستیابی نمی باشد. کسب کمال وقتی که هر روز فردی وجود دارد که معیارها را تغییر داده و استانداردهای بالاتری برای دستیابی معرفی می کند، بسیار سخت است. من نمی خواهم بی نقص باشم زیرا می دانم که من بهترین مادری هستم که می توانستم باشم. من مادری را به شیوه خودم انجام می دهم.
به زبان ساده، والد بودن یک خط مستقیم نیست. فرزندی که به دنیا می آورید (و به نظر می رسد که گویی همین دیروز بوده است) نیاز دارد که شما تغییر کرده، تکامل یافته و ناقص باشید. همزمان با رشد وی، شما نیز رشد می کنید. وقتی شما اشتباه می کنید و از اشتباه خود درس می گیرید، کودک شما نیز می آموزد تا همین روال را دنبال کند. به من گفته شده بود که برداشتن نوزادم وقتی که وی گریه می کند در واقع باری بر دوش من ایجاد خواهد کرد. اکنون من اینجا هستم، تقریباً ده سال بعد، آرزو می کنم که ای کاش وی را برمی داشتم و در آغوش می گرفتم. زیرا او اکنون بزرگ شده و فردی مستقل گردیده و دیگر همیشه برای کسب آرامش به سراغ من نمی آید. قلب من از فهمیدن این اتفاق به درد می آید حتی با وجود اینکه می دانستم روزی این اتفاق خواهد افتاد.
امیدوارم به وی نشان داده باشم که انسان ها چقدر ناقص هستند. درست نیست سعی کنید کسی باشید که نیستید. باید با خودتان درباره اینکه چه کسی هستید و قادر به انجام چه کارهایی می باشید، صادق باشید. بنابراین مادران…، درگیر این دروغ نشوید. مادر واقعی خودتان و آن گونه که برای شما مناسب به نظر می رسد، باشید. تقلا نکنید تا مادر بی نقصی باشید. مادری باشید که خودتان می خواهید و اجازه دهید این امر شما را در انتخاب هایتان به عنوان یک والد هدایت نماید. دانش و قدرتی را که در درون تان دارید، پذیرفته و مسیر خاص خودتان را انتخاب کنید.