فاصله سني بين كودك اول و دوم دغدغه ذهني اغلب پدر و مادران جواني است كه خيال دارند لذت دوباره پدر و مادر شدن را تجربه كنند. اين فاصله سني علاوه بر اينكه ميتواند شيوه تربيتي والدين را تحت تاثير قرار بدهد بر روابط بچهها نيز تاثيرگذار است. «حکیمه قادری» کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور کودکان فاصله سني ۳ تا ۵ سال را به همه پدر و مادران جوان توصيه ميكند چرا كه معتقد است كم بودن اين فاصله سني همانقدر دردسرساز است كه زياد بودن آن. براي دانستن چون و چراي اين توصيه در اين گزارش همراه ما باشيد.
وقتي همسن بچههايتان هستيد
فاصله سني پدر و مادر با بچهها نبايد آنقدر كم باشد كه خانواده رسما به همزيستي مسالمتآميز ۳ كودك در كنار هم تبديل شود. وقتي زن و شوهري در سن خيلي پايين بچهدار ميشوند يعني قبل از اينكه آمادگي روحي و ذهني براي پدر و مادر شدن را داشته باشند و قبل از اينكه به بلوغ كافي براي والد شدن برسند، شرايط خانواده درست مثل اين ميشود كه ۳ كودك مشغول زندگي در كنار هم هستند. به همين دليل بازيها و درگيريهاي رواني در ميان آنها بيشتر ديده ميشود. مثلا پدر نميتواند با دخترش كنار بيايد و مادر هم نميتواند بين اين دو در نقش يك والد موفق ظاهر شود. در اين خانوادهها لجبازيهاي دسته جمعي و دعوا بين پدر و مادر و كودكان اغلب بيشتر از ساير خانوادهها به چشم ميخورد. از سوي ديگر ساختار خانواده دستخوش تغيير ميشود. چرا كه قاعده بر اين است كه براي اجراي بهتر سبكهاي فرزندپروري والدين بايد در بالاي هرم خانواده جا بگيرند و فرزندان در قاعده آن؛ اين در حالي است كه در اين شرايط به خاطر اختلاف سني كم بين والدين و كودكان، غالبا چنين ساختاري شكل نميگيرد.
وقتي دير بچهدار ميشويد
ويژگيهاي شخصيتي افراد در سنين مختلف تغيير ميكند و در هر دوره مشخصات و نيازهاي خاص خودش را دارد. بر اساس همين قاعده معمولا افرادي كه در سنين بالاي ۳۵ و ۴۰ سال پدر و مادر شدن را تجربه ميكنند والدشان نسبت به ديگران بسيار پررنگتر ظاهر ميشود. به همين دليل اغلب حساسترند و حتي بيش از اندازه حمايتگر ميشوند. به عبارت ديگر يا خيلي حمايتگرند يا خيلي احساسي. حال آنكه حمايت افراطي خواهناخواه مانع رشد بخشي از توانمنديها در كودك ميشود. كودك در اين شرايط نميآموزد كه چطور به توافق و تفاهم برسد. نه گفتن و نه پذيرفتن را ياد نميگيرد و در عين حال ريسكپذيري و نيروي جسارتورزي در او پايين ميآيد. از سوي ديگر پدر و مادر در اين سن اغلب همه چيز را در سبد كودكشان ميگذارند و همين باعث ميشود ناخودآگاه ترس از دست كودك را به او منتقل كنند. در نتيجه كودك با اضطراب جدايي رشد ميكند. اين پدر و مادرها به دليل والد بودن بيش از حدشان بسيار كنترلگرند در نتيجه بيش از حد معمول، مراقب فرزندشان هستند. همين رفتارهاي افراطي به طور ناخودآگاه كودك را از مسير طبيعي رشد منحرف ميكند.
براي خودتان يا فرزندتان؟!
اين يك اصل است كه والدين زماني بايد تصميم به بچهدارشدن بگيرند كه خوشبختيشان به حدي رسيده كه براي تقسيم آن با نفر سومي احساس نياز ميكنند نه اينكه براي پيدا كردن راهحلي براي مشكلات حل نشدهشان تصميم به بچهدار شدن بگيرند. اين قاعدهاي است كه در مورد فرزند اول حكم ميكند اما در مورد تجربه لذت پدر و مادر شدن براي بار دوم بايد يك سوال مطرح شود و آن هم اين كه والدين بچه را براي خودشان ميخواهند يا كودك اول. اگر براي خودشان بخواهند خب طبيعي است كه صبر ميكنند تا كودك اول بزرگ شود به قولي از آب و گل دربيايد و خودشان هم چند سالي استراحت كنند و هر وقت دلشان كودك ديگري خواست بچهدار شوند. اين شرايط براي پدر و مادر كاملا ايدهآل است اما در رابطه بين فرزندان مشكل ايجاد ميكند. فرزند دوم ميآيد كه به سيستم خانواده كمك كند نه فقط به پدر و مادر. وقتي اختلاف سني بين بچهها زياد باشد كودك اول به يك والد دوم در خانواده تبديل ميشود و مدام تحت تاثير اين گوشزدها قرار ميگيرد كه« تو بزرگتري،تو كوتاه بيا و…» و ناخودآگاه بخشي از مسئوليت مراقبت و حفاظت از بچه دوم به كودك اول سپرده ميشود به نوعي كه كودك اول يك باره تبديل به يك والد ميشود. شرايطي كه عواقب آن هم كودك دوم را تهديد ميكند و هم كودك اول را.
بيشتر از ۳ سال؛ كمتر از ۵ سال
بهترين فاصله سني بين فرزند اول ودوم ۵ سال است. به عبارت ديگر بهتر است اين فاصله كمتر از ۳ سال و بيشتر از ۵ سال نباشد تا هم سيستم خانواده تقويت شود هم فرزندان در معرض آسيبهاي احتمالي قرار نگيرند. اين فاصله سني كمك ميكند تا بچهها هر دو در يك رده سني و از يك نسل باشند در نتيجه ميتوانند با هم ديگر رفاقت كنند نه رقابت. از سوي ديگر بچهها با فاصله سني مناسبتر ميتوانند با هم رفيقتر باشند و توافق و تفاهمي كه اغلب در دوره نوجواني به خاطر ماهيت ارتباط با بزرگترها محدود ميشود و نميتوانند با پدر و مادرهايشان داشته باشند، با همديگر تجربه كنند.
با هم رفيق ميشوند نه رقيب
فاصله سني مناسب بين دو كودك نه تنها شرايط تربيتي براي والدين را سادهتر ميكند و در رفتار آنها تعادل برقرار ميكند بلكه ارتباط دو كودك را هم راحتتر ميكند. زماني كه فاصله سني بين بچهها زياد نباشد آنها ناخودآگاه ياد ميگيرند كه چطور باهم كنار بيايند. مشاجره و ناسازگاري بين آنها كمتر ميشود و در صورت بروز هم خود آنها به خاطر قرار داشتن در يك رده سني شيوههاي كنار آمدن با يكديگر را بدون نياز به دخالت والدين ميآموزند. آنها با هم تحت تاثير رفتار كاملا يكسان تربيت ميشوند و همانطور كه قبلا هم اشاره شد ياد ميگيرند كه چطور با هم رفيق باشند نه رقيب.
كودك اول آسيبپذيرتر است
اگر فاصله سني دو كودك كم باشد آسيبهاي رواني احتمالي كودك اول هم به مراتب كمتر ميشود. در برخورد با فرزند اول والدين بسيار كمالگرا هستند چه در مورد تربيت روحي رواني و چه در زمينه مراقبتهاي جسمي. به عبارت ديگر بايد و نبايدها در مورد فرزند اول بسيار زياد است در حالي كه در مورد كودك دوم به اين نتيجه ميرسند كه خيلي از رفتارهاي قبلي، حساسيتهاي بيمورد بوده بنابراين بسياري از اين رفتارها با تولد كودك دوم در مورد هر دو فرزند كنترل ميشود. اين در حالي است كه وقتي فاصله سني دو بچه زياد است فرزند اول زمان طولانيتري تحت تاثير آسيبهاي ناشي از حمايتها و سختگيريهاي افراطي پدر و مادر قرار ميگيرد. اما وقتي اين فاصله طبيعي باشد به دليل تقسيم توجه والدين بين دو كودك آسيبهاي رواني ناشي از توجه بيشاز حد در مورد كودك اول ناخودآگاه كنترل ميشود.
كمتر از ۳ سال هرگز
همانقدر كه فاصله سني بيشتر از ۵ سال ميتواند در رابطه بين دو كودك مشكل آفرين باشد فاصله سني كمتر از ۳ سال هم دردسرساز است. وقتي اين فاصله كمتر از ۳ سال است آرامش روحي و رواني فرزند اول به خطر ميافتد.
چون رابطه بين فرزند و والدين هنوز از نظر عاطفي به طور كامل شكل نگرفته است كه پاي فرزند دوم به ميان ميآيد. سادهترين آسيب هم زماني بروز پيدا ميكند كه كودك اول به خاطر تولد كودك دوم از شير مادر گرفته ميشود. شايد كودك از نظر نياز جسمي نياز به تغذيه با شير مادر نداشته باشد و خوردن شير مادر تا يك سال و ۶ ماهگي براي او كافي باشد اما از نظر تامين منبع عاطفي، اين سن زمان مناسبي براي گرفتن كودك از شير آن هم به خاطر تولد كودك بعدي نيست. در حقيقت ما قبل از تصميم براي تجربه دوباره پدر و مادر شدن بايد اجازه بدهيم كه تعلق خاطر و امنيت عاطفي كودك اول كاملا شكل بگيرد و به ثبات برسد، سپس براي تولد كودك دوم برنامهريزي كنيم.
به نظر من فاصله سنی بچه ها باید ۶ سال باشد در غیر این صورت پدر و مخصوصا مادر خیلی اذیت می شوند. بهتر است بچه اول کمی عاقل و سربه راه شود.
بارداری بی فاصله نه تنها به جسم تان آسیب می زند ، بلکه روان شما را هم در معرض فرو پاشی قرار می دهد
قدیمی ها اسمش را بارداری شیر به شیر می گذاشتند و ادعا می کردند گاهی مادری که در دوران شیردهی به خاطر قاعده نشدن باردار نمی شده ، از سر تصادف و به قرعه شانس صاحب فرزند دوم می شود. این بارداری های بی فاصله که اغلب ناخواسته اتفاق می افتد ، از نظر برخی مبارک و فرصتی مناسب برای بزرگ شدن دو بچه با هم است و از نظر بعضی دیگر ، تنها دردسری ناخواسته است که به خستگی های مادر ، ویار و مشکلات بارداری را هم اضافه می کند. تولد فرزند با تمام سختی هایش یکی از بهترین اتفاقاتی است که در زندگی هر زن و شوهری می افتد. اما گاهی شرایط بسیار دشوارتر از انتظار می شود و آمدن فرزندی که کمتر از دو سال با اولین فرزند فاصله سنی دارد ، کار را هم برای دو کودک و هم برای پدر و مادر سخت می کند.