زمانی که افراد درگیر چالشهای ناباروری و درمانهای آن با واقعیت زندگی بدون فرزند مواجه میشوند ناخودآگاه غم و اندوه زیادی بر آنها غلبه میکند ؛ چرا که زوجها به این نتیجه میرسند که رویایشان را از دست دادهاند و در نتیجه اغلب احساس افسردگی میکنند و اطرافیان نیز به ندرت غم و اندوه آنها را درک میکنند و فرض میکنند که نداشتن فرزند خواستهی خود زوج بوده است. خیلی از مردم مخصوصاً زنها ارزش خود در زندگی را به ایفای نقش مادربودن گره میزنند.
جامعه نیز آنهایی را که عهدهدار تربیت و پرورش کودک هستند محترم میشمارد و اغلب آنهایی را که راهها و افکار معنادار دیگری را برای ادامهی زندگی خود دنبال میکنند، نادیده میگیرد. وقتی شما در مسیری قدم برمیدارید که منتهی به زندگی بدون فرزند است باید تصمیم بگیرید انرژی که قرار بود زمانی صرف مادر و پدر شدن کنید اکنون در چه مسیری میخواهید همان انرژی را صرف کنید. با همسرتان صحبت کنید و تمامی اهدافی که میخواهید دنبال کنید تا این غریزهی مادری/پدری را سیراب کنید مشخص کنید و این اهداف را اولویتبندی کنید . زمان و فضای کافی را در اختیار یکدیگر قرار دهید تا این احساسات را رشد دهید و دنبال کنید.
معمولاً چنین زوجهایی سعی میکنند تا به نحوی کودکان را در زندگی روزمرهی خود جای دهند، مثلاً با گذراندن زمان با فرزندان بستگان و دوستان یا کودکانی که در جامعه نیاز به کمک دارند. این زوجها از اینکه مشارکت در چنین فعالیتهایی به آنها این اجازه را میدهد که وقت آزاد داشته باشند تا در کنار حفظ تعادل در زندگی به باقی امور نیز بپردازند، خرسند هستند.
زندگی بدون فرزند یک پنجرهی جدید رو به دنیایی پر از فرصت است. ارتباطات شما با سایر مردم جان تازهای میگیرد. ممکن است حس آزادی را تجربه کنید و فرصتهایی را پیش روی خود ببینید که با وجود فرزند ممکن نخواهند بود. به همان نسبت که این طرز فکر در شما قوت یابد، مقادیر زیادی انرژی و هیجان نیز در شما پدیدار میشود.
به عبارتی شما دوباره با زندگی درگیر خواهید شد حتی خیلی بیشتر از زمانی که فرضاُ فقط با فرزندتان درگیر بودید.
خیلی از مردم خلاقتر خواهند شد. با این دیدگاه زوجها غم از دست دادن رویای خود را پشت سر گذاشته و انرژی خود را صرف کارهایی میکنند که زندگی را برایشان هیجان انگیزتر میکند مانند کار، فرزندان اطرافیان، دوستان، خدمات اجتماعی، سفر، علایق و غیره. آنها ثروت خود را برای تفریح یا خیریه استفاده میکنند.
با تغییر چشمانداز نسبت به زندگی، زوجها درمییابند که حس سرزندگی و حیاتی بودنشان میتواند به یک فرد یا به تمام دنیا و فرهنگهای آن با روشهای متنوع منتقل شود و تنها راه اینکه شما در روی کرهی زمین تفاوتی ایجاد کنید داشتن فرزند نیست.
در پذیرش زندگی بدون فرزند شما یاد میگیرید که در زندگی دیدی رو به جلو داشته باشید به جای اینکه مدام به گذشته برگردید. در این شرایط یادآوری فقدان فرزند در زندگی یا اتفاقات ناخوشایندی مانند سالگردهای سقط جنین، دیگر عذابآور نخواهد بود. یادتان باشد که مهم این است که به آینده با خوشحالی و ارزش بنگریم بدون توجه به وضعیت زندگی، فرزند، شغل یا وضعیت تأهل.
در بعضی افراد این تغییرات احساسی به گسترش ابعاد معنوی فرد میانجامد و افراد به این باور میرسند که پیوند عاطفی با فرزند تنها راه رسیدن به خوشبختی عمیق و ارتباط انسانی نیست؛ بلکه تنها یکی از راههای رایج میباشد و شما میتوانید راههای دیگری را خلق کنید.
قلب ما به ما یاد میدهد که رویای خانواده شکلهای زیادی را به خود میگیرد. وقتی شما جوان هستید، دربارهی رسیدن به تمامی اهدافتان رویاپردازی میکنید. در میانسالی با رویاهای بربادرفتهی خود مانند فرزند، فرشته نجاتتان، شهرت یا اهداف کاری مواجه میشوید. برای این رویاهای ازدسترفته سوگواری میکنید و زندگی خود را به همان شکلی که هست به همراه تمام انتخابهایی که در گذشته انجام دادهاید و اکنون ثمرهی آن را می بینید می پذیرید. در نهایت با زندگی و خودتان صلح میکنید.
پذیرش فرزند یا فرزندخواندگی
از آنجاییکه برخی زوجها (یک نفر یا هر دو نفر) از لحاظ فیزیکی و فیزیولوژیکی قادر به باردار شدن و داشتن فرزند هم خون خود نخواهند بود و همچنین با توجه به علاقهی بسیاری از زوجها به داشتن فرزند و سردی روابط و بعضاً بروز علائمی از افسردگی در شرایط نبود فرزند در زندگی، قبول کردن سرپرستی یک کودک، نه تنها امری بسیار خیرخواهانه، بلکه امری بسیار شادیبخش برای این دسته از زوجها خواهد بود.
باید بپذیریم که زندگی تمام کودکان آغاز خوبی ندارد و بنا به دلایلی که در جامعه و در خود افراد با آنها مواجه هستیم کودکان بیسرپرست بسیاری در سطح کشور زندگی میکنند. با وجود مراقبتها و حمایتهای سازمان بهزیستی، حضور کودکان در خانواده بسیار موثرتر و دلچسبتر خواهد بود زیرا برآورده شدن نیازهای عاطفی کودک نیز به اندازهی سایر نیازهای رفاهی آنها ضروری است. برخی کودکان به دلیل عدم صلاحیت والدین به این مراکز معرفی شدهاند و طبیعی است که حاضر به تجربهی مجدد زندگی در شرایط قبلی نخواهند بود. همانطور که همهی ما میدانیم داشتن سطح رفاه نسبی و تأمین شدن نیازهای عاطفی جزئی از حقوق اولیهی هر فرد است که باید از آن بهره ببرد.
پذیرفتن سرپرستی کودک نه تنها باعث رقم خوردن آیندهی وی در فضایی امن و حس کردن معنی "خانواده" خواهد بود ؛ بلکه باعث شروع فصل تازهای در زندگی مشترک زوجها خواهد شد که با خود شادی، مهر و محبت بیشتری را به همراه خواهد داشت.
جهت پذیرفتن سرپرستی کودک ابتدا زوجها باید با هم به توافق رسیده باشند و هردو رضایت خود را اعلام کنند. سپس با بررسی شرایط و پیشبینی ثبات وضع مالی و ثبات رابطهی زوجین (جهت ضربه نزدن بیشتر به فرزند به علت مشکلات خانوادگی)، کارهای مربوط به قبول فرزند برای آنها توسط دستگاههای مربوطه انجام میشود.
طبق تعریف سازمان بهزیستی فرزندخواندگی به معنی اعطای سرپرستی کودکان بیسرپرست تحت سرپرستی سازمان بهزیستی به خانوادههای واجد شرایط است که متقاضی حمایت از کودکان بیسرپرست هستند.
طبق شرایطی که سازمان ذکر کرده است کودکان در صورتی به فرزندخواندگی سپرده میشوند که پدر، مادر یا حتی جد پدری کودکان شناخته شده نباشند و همچنین باید کودکان تحت حمایت و سرپرستی بهزیستی باشند. بنابراین به منظور سپردن سرپرستی کودک به یک خانواده، کودک باید ابتدا توسط مراجع قضایی به سازمان بهزیستی تحویل داده شود و سپس به خانوادههای دارای صلاحیت سپرده شود. در ضمن تنها کودکانی را که والدین آنها بههیچوجه شناسایی نشده باشد یا در صورت شناسایی، تلاشهایشان در راستای برگرداندن سرپرستی کودک مؤثر واقع نشده باشد، میتوان به فرزندخواندگی پذیرفت. به عبارت دیگر کودکانی که به طور موقت به دلایلی در پرورشگاه نگهداری میشوند و قرار است بعد از مدتی به خانوادههایشان بازگردانده شوند شامل این امر نمیشوند. همچنین سن کودک باید کمتر از دوازده سال باشد.
شرایط ذکر شده توسط سازمان بهزیستی برای زن و شوهر به شرح زیر است:
افراد ساکن ایران و همچنین دارای ملیت ایرانی باشند ؛
از زمان ازدواج حداقل پنج سال گذشته باشد و در این مدت صاحب فرزند نشده باشند ؛
حداقل سن یکی از افراد سیسال باشد ؛
هیچ یک مرتکب جرائم عمدی نشده باشند ؛
صلاحیت اخلاقی و تمکن مالی (در حد فراهم کردن زندگی آرام برای کودک) داشته باشند ؛
مبتلا به بیماریهای شدید و صعبالعلاج نباشند ؛
اعتیاد به مواد مخدر یا الکل نداشته باشند ؛
درصورتیکه پزشک تأیید کند که افراد بههیچوجه به دلایل پزشکی قادر به بچهدار شدن نیستند دادگاه ممکن است حکم معافیت از قوانین دو و سه را اعلام کند.
من و همسرم ۱۱ ساله که ازدواج کردیم و از روز اول آشناییمون توافق کردیم هرگز موجود پاک و بیگناهی رو به این دنیای پر از درد و رنج و مصیبت نیاریم که در آخر هم مجبوره پس از پشت سر گذاشتن سختیهای زندگی، طعم مرگ رو بچشه. بچه دارشدن یک کار بیهوده و از روی خودخواهیه که بدون اختیار و اراده فردی که قراره به وجود بیاد، انجام میشه. اینکار کمتر از قتل عمد نیست. نباید انسانهای بیگناه رو قربانی غرایز و خودخواهیهامون کنیم.
ترجیح میدم بجای اینکه فرزند خودم رو بدنیا بیارم بچه ای که نیاز به حمایت داره رو به فرزند خواندگی قبول کنم! بسیاری از بچه ها توی این دنیا وجود دارن که نیاز به کمک و حمایت دارن! بجای اضافه کردن یکی دیگه به جمعیت دنیا چرا نباید کمک کرد به بهبود کیفیت به بچه ای که بدشانس بوده! چرا که نه!!
از خودتان انسانیت به یادگار بگذارید نه انسان ، تولید مثل را هر جانوری بلد است … برتراند راسل
من قبلا اینطور فکر می کردم که بدنیا آوردن یک فرزند به این دنیا کار درستی نیست و بزرک کردن بچه های بی سرپرست کار درستری است
ولی تجربیات بعدی زندگی نشانم داد که قضیه به این سادگی نیست هم از جنبه های فردی و روانشناختی و هم تاثیرات اجتماعی
افرینندگی و تولد و بوجود آوردن موجود زنده و در خقیقت چیزی که در طبیعت است و جزو ذات تمامی آفریده ها حکایت از یک روند طبیعی است
من ۵۸ سالم است و الان پشیمانم چرا که به بسیاری از جنبه های آن قبلا فکر نکرده بودم
پشیمان نباش … آدمیزاد در هر حالی که باشد ناراضی است … بهترین روزا رو داری قدرشو بدون بزرگوار ..
زندگی بدون فرزند پنجرهای جدید رو به دنیایی پر از فرصت را به روی شما میگشاید. ارتباطات شما با سایر مردم جان تازهای میگیرد. ممکن است حس آزادی را تجربه کنید و فرصتهایی را پیش روی خود ببینید که با وجود فرزند رسیدن به آنها ممکن نخواهند بود. به همان نسبت که این طرز فکر در شما قوت یابد، مقادیر زیادی انرژی و هیجان نیز در شما پدیدار میشود. به عبارتی شما دوباره با زندگی درگیر خواهید شد حتی خیلی بیشتر از زمانی که بهفرض فقط با فرزندتان درگیر بودید. خیلی از مردم خلاقتر خواهند شد. با این دیدگاه زوجها غم از دست دادن رویای خود را پشت سر گذاشته و انرژی خود را صرف کارهایی میکنند که زندگی را برایشان هیجان انگیزتر میکند مانند کار، فرزندان اطرافیان، دوستان، خدمات اجتماعی، سفر، علایق و غیره. آنها ثروت خود را برای تفریح یا خیریه استفاده میکنند.
با تغییر چشمانداز نسبت به زندگی، زوجها درمییابند که حس سرزندگی و حیاتی بودنشان میتواند به یک فرد یا به تمام دنیا و فرهنگهای آن با روشهای متنوع منتقل شود و تنها راه اینکه شما در روی کرهی زمین تفاوتی ایجاد کنید داشتن فرزند نیست.
فقط در عجم چراااااا فرزندا آدم عاشق استرس ، دردسرو تشویشن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا یکبار بیشتر فرصت زندگی نداری .. پاک و با خدا بدون دردسرو استرس قشنگ زندگیتو کن و حالشو ببر …