واقعیت این است که برخلاف گذشته، امروزه دیگر تشخیص اتیسم یا در خودماندگی در یک فرد لزوما به معنای تایید عقبماندگی ذهنی یا داشتن مشکلات یادگیری نیست.
این در حالی است که در گذشته اعتقاد بر این بود بیش از ٧٥درصد کودکان دچار اُتیسم، بهره هوشی پایینتر از حد معمول دارند، اما امروز به نظر میرسد به شکلی تعجببرانگیز این آمار به صورت عکس در حال تغییر است. طبق آمارهای سال ٢٠١٤ در آمریکا حدود ٦٢درصد از کودکان دچار اُتیسم از بهره هوشی عادی یا بالاتر از حد معمول برخوردارند.
بااینحال در بسیارى کشورهای دیگر، آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد و کماکان به تحقیقات بیشتری نیاز است تا ارتباط بین اُتیسم و عملکردهای شناختی (ضریب هوشی یا آیکیو) آنها را در جمعیتهای مختلف بررسی کرده و مشخص کند.
در هرحال اگرچه در برخی موارد ممکن است شاهد وجود عقبماندگی ذهنی همراه با اُتیسم باشیم، اما این موضوع که اُتیسم الزاما (و در همه افراد دچار آن)، به معنای عقبماندگی ذهنی است، افسانهای بیش نیست و بر حسب آنچه امروز میدانیم، در بسیاری از موارد ممکن است به معنای برخورداری از هوشی طبیعی یا حتی بسیار بالاتر از حالت عادی نیز باشد.
برای دیدن پربازدیدترین های نی نی نما لطفاً کلیک کنید…
تا پیش از مطرح شدن نام اتیسم، من چیزی از این اختلال نمیدانستم. فرزند اولم که متولد شد، همه چیزش عادی بود. حتی خیلی زود شروع به حرف زدن کرد. خیلی زودتر از آن که انتظارش را داشتیم. بر اساس جدول رشد، خوب پیش میرفت. در مورد حرف زدن اما خیلی جلوتر حرکت کرد. ارتباطش با محیط اطراف هم عادی بود. به قول همسرم، حتی این قدر رفتارش خوب و متعادل بود که ما متوهم شده بودیم که عجب پدر و مادر معرکهای هستیم و عجب تربیتی کردهایم.
قضایا از وقتی عوض شد که پسر دوم به دنیا آمد. با فاصلهای نزدیک به دوسال.
در یک مقطع کوتاه سروش پسر بزرگم، انگار یک شبه در یک تونل زمان رفته باشد. تمامی رفتارهایی را که انجام میداد متوقف کرد. در حالی که خودش را دیگر کثیف نمیکرد و به طور مستقل از دستشویی استفاده میکرد، بار دیگر به کثیف کردن خود بازگشت.
حرف زدن را متوقف کرد. حتی تقلید را هم کنار گذاشت. تنها صدایی که درمیآورد، جیغهایی خراشدار بود. خیلی نگران شدیم و به چند دکتر سر زدیم. همه به ما گفتند اینها واکنش به حضور فرزند جدید در خانه است و به تدریج از بین میرود. نگران نباشید، میگذرد.
این اولین نشانه بود که ما به آن بیتوجه بودیم. مساله چون برای ما غامضتر شد و تغییرات زیادی هم در زندگی تجربه کردیم، باز هم نشانههای دیگری را از دست دادیم. به چند پزشک برای سروش مراجعه کردیم و گفتیم به نظرمان از لحاظ رشد فکری درست پیش نمیرود.
پیشنهاد بازی درمانی دادند و یا گفتند حیوان خانگی – مثل همستر – برایش بیاورید تا ارتباط برقرار کند.
در همین حال که مشغول بررسی قضایای سروش بودیم، پسر دومم سینا را هم در نظر داشتیم. سینا، تا شش ماهگی چیز خاصی نشان نمیداد و همه چیزش عادی بود. ارتباط نگاهی داشت و به سمت صدا برمیگشت و صداهای اطراف را دنبال میکرد.