حرف زدن درباره خدا با کودک
حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگسالان ، خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی میبینند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده سازد.
حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت میدهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا میتواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.
برای این که کودکان درک صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آنها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند؛ زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمیای که اکثر روانشناسان آن را تأیید میکنند، این است که بگذارید بچهها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سۆال کردن از نظرات شما، موضوع را پی گیری کنند.
اگر پیش فرضی درباره رشد، درک و برداشت کودک از خدا، در هر مرحله سنی او داشته باشیم، با اطمینان بیشتری میتوانیم به او کمک کنیم.
در این جا به مراحل رشد روانی کودک و این که در هر مقطع چگونه باید با او درباره خدا حرف بزنیم، اشاره میکنیم:
مفهوم خدا از ۱ تا ۳ سالگی:
کودکان نوپا میتوانند کلماتی را که از مفاهیم مقدس برخوردارند یاد بگیرند.
باید اعتقاد به عشق و محبت را در آنها تقویت کنید؛ این مهمترین چیزی است که خدا را به کودکان خردسال میفهماند.
به آنها بگویید که خداوند دوستشان دارد و همواره از بچهها مراقبت میکند.
نکته دیگر این که کودک به این جهت که یکی از وابستهترین موجودات دنیاست، در تأمین نیازهای خویش، به والدین وابستگی کامل دارد. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشد و والدین در محبت و توجه به او از چیزی فروگذار نکنند، از اعتماد به آنها، اعتماد و توکل به خدا را نیز میآموزد.
مفهوم خدا از ۳ تا ۵ سالگی:
در این مرحله این سوال غلط است که: «چطور کودک را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟»،
پرسش صحیح این است که: «چطور به او نشان دهم که خدا در زندگیاش حضور دارد؟» زمانی که بچهها در برابر شگفتیهای اطرافشان حیرت زده میشوند، از چیزی ناراحتند یا شادی ناگهانی را تجربه میکنند، زمینه فکریشان برای این مسئله آماده است و شما میتوانید حضور خدا را با حرف زدن در این باره، به آنها نشان دهید.
مثلاً وقتی کودک ۵ ساله شما از مرگ پدر بزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما میپرسد:
پدر بزرگ پس از مرگ چه میکند؟ آیا او در بهشت است؟ او در واقع به اطمینان خاطر نیاز دارد. در پاسخ به او بگویید: تو چه فکر میکنی؟ او احتمالاً در پاسخ میگوید: پدر بزرگ الآن در بهشت در کنار فرشتگان است. شما در این هنگام نظر او را تأیید کنید.
همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی میکند، به آسانی میتوانید خدا را به او نشان دهید.
یا هنگام خوردن غذا، برای او توضیح دهید که این غذاها از جانب خداوند است، و ما باید از او سپاسگزاری کنیم. آنگاه همگام با کودکتان، مراسم شکرگزاری را به جای آورید.
در فاصله سنی ۳ تا ۵ سال، کودکان خدا را غالباً موجودی چون یک رهبر روحانی میدانند. چنین برداشتی به این پرسشها میانجامد:
«آیا خدا میخوابد؟ خدا کجا زندگی میکند؟ غذای او چیست؟» برای فیصله دادن این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه به او بدهید، مثلاً بگویید: «نمیدانم.»
به یاد داشته باشید، کودک در سنی نیست که بتواند چیزی بیش از این پاسخ اجمالی، درک کند.
اما اگر در پاسخ به او بگویید: خدا چیزی نمیخورد و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمیشود بلکه دچار سردرگمی بیشتری میشود.
بعد شما از او سوالاتی بپرسید که نسبت به گفتگو علاقهمند شود.
به خاطر داشته باشید، همیشه سوالات او را جدی بگیرید و هرگز مورد تمسخر قرار ندهید. بچهها نمیتوانند منتقدانه فکر کنند و صحبتهای شما را مورد ارزیابی قرار دهند. بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف میزنید، کارشناس شمایید؛
دقت کنید حرفی نزنید که بعدها پشیمان شوید.
مثلاً اگر به او بگویید: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود، تو را در آتش جهنم می سوزاند…» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم میکند که آماده است او را برای هر اشتباهی تنبیه کند.
کودکان الفتی شیرین و باور نکردنی با داستان دارند. برخی از مشکلات بزرگ رفتاری کودکان را میتوان با طرح داستان تغییر داد یا آمادگی ذهنی تغییر را در آن ها به وجود آورد. همچنین میتوان از داستان برای انتقال بهتر مفاهیم بهره گرفت؛ شیوهای که عملاً در قرآن توصیه شده است.در معرفی خدا به کودکان نیز، زمینهی استفاده از این روش بسیار مهیاست.
سورههای مختلف قرآن، سیره و روش زندگی پیشوایان دینی، روش بزرگان و دانشمندان و نیز منش انسانهای بزرگی که با تکیه بر قدرت خداوند توانستهاند کارهای بسیار مهمی در زندگی خود داشته باشند، میتوانند در خدمت خداشناسی کودکان قرار گیرند. در اجرای موفق این روش، توجه به چند نکته سودمند است:
– کودکان تا سن سه سالگی و برخی دورههای دیگر، بین واقعیت و افسانههای خیالی تفاوتی قائل نیستند. آن ها هر داستانی را که دربارهی ادیان و انبیا(ع) گفته شود، باور خواهند کرد. حتی ممکن است وانمود کنند که خود یکی از شخصیتهای داستان هستند، چرا که تفکیک میان واقعیت و آن چه در خیال او میگذرد، برای کودک مشکل است. داستانهای جذاب و شخصیتهای آن برای کودکان بسیار قابل باورتر و واقعیتر از توصیههای اخلاقی و تربیتی مجرد و ذهنی هستند. برای آموزش درسهای بزرگ زندگی به فرزند خود، از داستان استفاده کرده، از هر گونه موعظه و سخن-رانی اجتناب کنید.
– در طرح داستانهای دینی باید دقت کرد که از بیان وقایعی که مربوط به عذابها و سختگیری خداوند بر بندگانش میشود، خودداری شده، و بیشتر به بازگویی داستانهایی پرداخته شود که چهرهای صمیمی و مهربان از پروردگار را به نمایش میگذارند.
– سعی کنید از داستانهای فرهنگ و مذهب خودتان استفاده کنید. مانند داستان حضرت یونس(ع) که مفاهیمی چون ناامید نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از آگاه شدن از اشتباه و خطای خود در آن نهفته است.کودک وقتی بداند که مورد علاقهی خداوند است و هدایای فراوانی از سوی خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکیهای لذید و…، به او داده شده است، ارتباط بهتری با او برقرار کرده، زمینهی اولیهی شناخت بهتر خداوند در او شکل میگیرد. ضروری است که این تصور در ذهن کودک استقرار یابد که خدا او را دوست دارد و میخواهد او فردی شایسته و خوش-بخت گردد، او دوست داشتنی، مهربان و صمیمیتر از پدر و مادر است.
تمثیلهای مناسب به وجود آورید. مثلاً میتوانید خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید چون کودکان شب را دوست ندارند. برای کودکان بزرگ تر، خدا را به نوری تشبیه کنید که بر همه چیز میتابد و آن ها را روشن میکند و همه جا حضور دارد. تمثیل باعث عینی و ملموستر شدن مفهوم خدا برای فرزندتان خواهد شد.معانی و محتوای تمثیلها را مورد تاکید قرار دهید. برای درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور، تمثیلی بسیار غنی است.
اگر میخواهید آموزش اعتقادات بنیادین را برای فرزندتان جذاب نمایید و نیاز او را تقویت کنید، آن ها را با زندگی روزمرهی فرزندتان پیوند دهید. راههای متعددی برای این کار وجود دارد:
– مفاهیم بدیهی و یقینی را در اوایل دوران کودکی فرزندتان پایه ریزی کنید.
– هیچ گاه نظریهای رسمی را برای فرزندتان تکرار نکنید مگر این که توانایی درک آن را دارا باشد.
– اگر فرزندتان کمتر از هشت سال سن دارد، به صورت ساده، مطلق و غیررسمی فکر میکند. او ممکن است بتواند فقط کمی فراتر از معنی ظاهری جملات را درک کند. کودکان در این سن نیاز به تذکر و تکرار دارند. همیشه باید به آن ها گفت: «خدا به تو کمک میکند که کارهای خوب را انجام دهی».
– اگر فرزندتان در سن نوجوانی قرار دارد، قادر به درک معانی توصیههای شما خواهد بود، زیرا ذهن منطقی او شکل گرفته است.
– اصول اعتقادی را با تجربهی روزمرهی فرزندتان مرتبط کنید. تجربهی روزمرهی فرزندتان را مدخلی برای ورود به بحث دربارهی اصول اعتقادی قرار دهید.
– احساسات و عواطف کودکان را باید با استدلال منطقی او همراه کرد. از فرزندتان بپرسید وقتی که میفهمد خدا کیست، چه انتظاری از او دارد و در مورد خدا چه احساسی به او دست میدهد؟
– مثالها و موارد تجربی را به سمت دست یابی به اصول اعتقادی هدایت کنید.
– برای آموزش یک اصل، از داستانهای مختلفی استفاده کرده، در نهایت با طرح سؤالاتی او را راه نمایی کنید تا قادر به درک اصول مورد نظر از متن داستانها باشد. مثلاً بپرسید: در همه ی این داستانها، خدا چه کار واحدی انجام داد؟ ارتباط بین خدا و انسانها در این داستانها، چه چیزی را به ما میآموزد؟
مقصود اصلی از خداشناسی، نشان دادن تجلیات خداپرستی در زندگی انسان است. پس باید صحنههایی از زندگی یک خداپرست واقعی متناسب با سنین کودکان هر دوره نشان داده شود. فرزندتان را با نمونههای عالی ایمان محکم و قوی آشنا سازید. چنین نمونههایی را میتوانید در میان مؤمنانی که در قید حیات هستند، بیابید. همچنین میتوانید نمونههایی را در داستانهای گذشتگان و زندگینامه ی مؤمنان پیدا کنید.
شما بهترین مثال و الگو برای فرزندتان هستید.کودکان به خصوص در خردسالی، به شدت تحت تأثیر رفتارها و باورهای والدین خود قرار داشته، از آن ها تقلید میکنند و آن چه را در این دوران فرا میگیرند تا آخر عمر همراه خواهند داشت. لذا برای آموزش فرزندتان دربارهی خدا، بهتر است از خودتان آغاز کنید. اعتقاد و ارتباط خود با خدا را مورد بررسی قرار دهید، زیرا هر نوع رابطهای که داشته باشید به طور ناخودآگاه به فرزندتان منتقل خواهد شد. شما میتوانید الگوی خوبی برای رشد و پرورش ایمان فرزندتان باشید، به شرطی که در لحظات تردید و ناامیدی زندگیتان بتوانید با خردمندی، صداقت و تواضع در راه ایمان قدم بردارید.
اگر کودکی والدین خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دست رسی بداند، احتمالاً خدا را نیز دارای چنین صفاتی تصور خواهد کرد. والدین در نحوهی درک فرزندشان از خدا بیشترین تأثیر را دارند. روابط تنگاتنگ و روزمرهی کودکان با والدین، تأثیر زیادی در نحوه ی درک آن ها از خداوند دارد. عکس این رابطه نیز وجود دارد.شما میتوانید با روشهای زیر برای فرزندتان الگویی موفق از ایمان باشید:
– تلاش برای آموختن دربارهی خدا: فرزندتان باید مشاهده کند که شما دربارهی خدا میاندیشید، به مطالعهی کتابهایی در این زمینه علاقه دارید و خدا را عبادت میکنید.
– متواضع بودن در اعتقادات مذهبی: فرزندتان با مشاهدهی سعهی صدر شما در تحمل عقاید دیگران، عدم تعصب در عین داشتن یقین و احترام به نظرات مخالف، حتماً به اعتقادات شما علاقهمند خواهد شد، زیرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهای تان میداند.
– گفتوگو با فرزند خود دربارهی مشکلات زندگی در فرصتهای مناسب و اعتماد به خداوند به صورت عملی در حل مشکلات زندگی.
– الگو بودن در رفتار: بیان صفات خداوند برای کودکان اگر چه آموزنده است، اما کافی نیست. رفتار و طرز تلقی شما، تأثیری بیش از گفتههای تان بر باور فرزندتان دارد. قضاوتها، عقاید، شوخیها، نوع دوستانی که دارید و یا نوع توجه شما به مسائل، توسط فرزندتان دریافت و جذب شده، شخصیت او را شکل میدهد.
– مشارکت دادن فرزندان در کمک به دیگران: بخشندگی به دیگران و استمداد از دیگران را به فرزندتان بیاموزید. انبیا(ع)، انسانهایی بودند که زندگی خود را وقف دیگران نمودند، با این وجود برای آب، غذا و جلب حمایت، از دیگران کمک میطلبیدند.رحمت خدا با مشاهدهی پدیدههایی چون بازگشت پروانهها پس از پروازی طولانی، راه رفتن ضعیف گوساله پس از تولد و زنده ماندن پرندگان در زمستانی سرد، قابل درک است.
قدرت خدا در عظمت کهکشانها و پیچیدگی حیات دیده میشود. محبت و زیبایی خدا در رنگهای طبیعت و مناظر طبیعی متجلی است. لذت خدا از آفرینش خود۲ را میتوان در تنوع و گوناگونی موجودات مشاهده کرد. لطیف بودن خداوند و توجه او به کوچکترین جزئیات را میتوان در آفرینش انسان مشاهده کرد. با آمدن برف و باران، با شکفتن گلها، با دیدن نوزاد حیوانات و با هر جلوه و زیبایی که در طبیعت به چشم میخورد، باید یاد خدا را در خاطر فرزندان زنده کرد.
با روشهای زیر ارتباط فرزندتان را با طبیعت افزایش دهید:
– با فرزندتان پیادهروی کرده، از مشاهده ی گیاهان و سایر موجودات زنده لذت ببرید.
– با فرزند خود به پارکها و دشت و صحرا بروید.
– از تماشای آسمان و طلوع و غروب آفتاب لذت ببرید.
– از باغ وحش و آکواریم دیدن کنید.
– به کوه نوردی و ماهیگیری بروید و در حیاط منزل خودتان باغبانی کنید.
– توجه به طبیعت را به فرزندتان بیاموزید.
– گاهی اوقات با فرزند خود در مکانی آرام نشسته و محو تماشای طبیعت شوید.
– رنگهای گوناگون طبیعت مثل قرمز، زرد، آبی، نارنجی و طیف متنوع رنگ سبز را جستوجو کرده، به تنوعی که دارند، توجه کنید.
– به صداهای متنوع گوش کنید. صدای پرندگان، به هم خوردن برگ درختان و حرکت آب و…
– به تماشای محل زندگی موجودات مختلف بروید: آشیانه پرندگان، کندوی زنبورها، لانه مورچهها، محل زندگی ماهیان و…
– مجموعهای از دانههای گیاهی، برگ درختان، پر پرندگان و صدف یا ماهیان را تهیه کنید.
– برای آشنا شدن با انواع پرندگان و گلها از کتابهای راه نما استفاده کنید.
– انواع پرندگانی را که میتوانید ببینید مورد توجه قرار دهید و هر مورد را یادداشت کنید.
– از مناظر طبیعی عکس بگیرید و یا آن ها را نقاشی کنید.
– با استفاده از ذرهبین، میکروسکوپ و یا تلسکوپ به مطالعه ی جزئیتر طبیعت بپردازید.
– بین خدا و طبیعت ارتباط برقرار سازید.
– به کودک توضیح بدهید که خدا، تنوع موجودات را دوست دارد. خدا طراح بزرگی است. خدا قدرت فوق العادهای دارد. خدا به کوچکترین ذرات نیز اهمیت میدهد و خدا باعظمت است.
– از فرزندتان بپرسید که هنگام مشاهده ی غروب آفتاب، جنگل، آبشار و پرندگان چه تصویری از خدا به دست میآورد.
– آیاتی از قرآن را بخوانید که در زمان و شرایط شما مصداق داشته باشد. مثلاً وقتی که از مشاهده ی ستارگان در حیرت فرو میروید، به آیاتی مراجعه کنید که درباره ی خلقت آسمانها و زمین توضیح دهند.
– حتی دیدن یک فیلم از شگفتیهای آفرینش، فرصتی برای گفت وگو درباره ی خدا و قدرت اوست.
آموزش همیشه از طریق نصیحت یا توصیه امکانپذیر نیست؛ گاهی از طریق طرح سؤالات مختلف و فرصت دادن به کودک برای یافتن پاسخ آن ها ممکن میشود. مؤثرترین و تحول آفرینترین روش آموزش این است که ذهن یادگیرنده را بر تفکر، تجربه، سؤال و کشف متمرکز کنیم و صرفاً نقشی کمکی برای خود قائل باشیم. با اعتقاد به این روش، سؤالات کودکان برای ما ارزش پیدا میکنند و به آن ها اهمیت خواهیم داد و خود نیز با طرح سؤالات آموزنده به فرزندانمان آموزش میدهیم. اما:
– از افراط در طرح این سؤالات خودداری کنید تا فرزندتان خسته نشود.
– سؤالات را جدی طرح کنید و به فرزندتان وقت کافی بدهید تا درباره ی آن ها فکر کند و سنجیده پاسخ دهد. سؤالی که با تمام وجود پرسیده شود، شنونده را به تفکر وا میدارد.
– سؤالات را با متانت طرح کنید، گویی برای خود سؤال طرح می کنید، چرا که خود نیز در حال یادگیری هستید.
– انتظار نداشته باشید فرزندتان همان پاسخی را ارائه دهد که مورد نظر شماست، زیرا هر شخصی درک خاصی از یک سؤال دارد و عقاید خود را به نحو ویژهای ابراز میکند.
– سؤالات را طوری مطرح کنید که فرزندتان با زبان و درک خودش به آن ها پاسخ دهد. از او انتظار ارائهی پاسخهای آماده و کلیشهای نداشته باشید.
– به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهید و در برابر نظر او جبههگیری نکنید تا نوعی اعتماد و درک متقابل بین شما ایجاد شود.
– سؤالاتی طرح کنید که متناسب با سن و درک و موقعیت فرزندتان باشد.
– مهم ترین نکته در طرح سؤال این است که هدف از طرح آن-ها ارائهی پاسخهای آماده به فرزندتان نیست بلکه وادار کردن وی به تأمل و تفکر و در نتیجه، رشد ایمان و ادراک اوست.