زمانی که همسران احساس می کنند به آنها خیانت شده است، آنقدر درگیر آزردگی و اضطراب میشوند که توجه خود را به فردی که فکر میکنند به آنها خیانت کرده است، از دست میدهند. درعینحال، آنقدر درگیر خشم و حقبهجانبی میشوند که توجهشان را به خودشان هم از دست میدهند و بهجای آن، روی جزئیات خیانت تمرکز میکنند، جزئیاتی مثل این:
آیا رابطهٔ جنسی بین آنها وجود داشته است؟ چهمقدار رابطۀ فیزیکی؟ چند مرتبه تلفنی با یکدیگر حرف زدهاند؟ با هم غذا خوردهاند؟ چه غذایی خوردهاند؟ اگر در جزئیات خیانت که میتوانند دردآور و گیجکننده باشند به دام بیفتید، فرصت یافتن پاسخ پرسشهای مهمتر را از دست میدهید، مانند اینکه «بر سر هرکدام از ما چه آمده است؟».
دلایل خیانت همسران به یکدیگر
پیتمن- یکی از روانشناسانی که سالها روی موضوع خیانت کار کرده است- دلایل این موضوع را در چند دسته تقسیم میکند. آشنایی با این دلایل میتواند به شما در تصمیمگیری درستتر کمک کند. او میگوید علت خیانت همسران معمولا در چهار دسته قابل تقسیمبندی است.
خیانت از نوع تصادفی : منظور این است که گاهی اوقات فرد واقعا قصد عهدشکنی ندارد، برنامهریزی قبلی نیز برای این کار ندارد اما آرام آرام در محیط بیرون از خانه به کسی علاقهمند شده و بعد از مدتی بدون اینکه خودش تصمیم داشته باشد، خود را درگیر رابطهای خارج از ازدواج میبیند. البته خیانتهای تصادفی فقط شامل این یک مورد نمیشود؛ گاهی اوقات دوری همسران از همدیگر یا در دسترس نبودن به خاطر بیماری یا بارداری باعث میشود یکی از همسران به رابطه خارج از ازدواج سوق پیدا کند نکته اصلی در شناسایی این دسته این است که همسری که مرتکب خطا شده است، اصرار دارد که این یک اتفاق بوده و خودش نمیخواسته این طور بشود یا فکرش را نمیکرده که این اتفاق بیفتد. پشیمانی جدی همسر خطا کار بعد از مشخص شدن موضوع و آمادگی برای جبران، نشانه دوم برای شناسایی این دسته است.
علاقه به تنوع در روابط : چیزی که بیشتر در مردان دیده میشود و این دسته افراد قبل از ازدواج هم سابقه دوستی با چندین زن به صورت همزمان را در پرونده شان دارند. معمولا پشیمانی در این دسته زود گذر و ناپایدار است.
خیانتهای عاطفی : در این دسته، افراد معمولا عاشق فرد دیگری شده و ارضای نیازهای خود را در این فرد میجویند. در این دسته، رابطه عاطفی بسیار پر رنگتر است و کمتر رابطه جنسی با فردی- خارج از ازدواج- دیده میشود. کیفیت رابطه همسران با همدیگر نقشی تعیین کننده در بروز این دسته از خیانتها دارد.
خیانت با اطلاع طرف مقابل: زمانی است که هر دوی همسران اطلاع دارند که یکی از آنها یا حتی هر دوی آنها دست به خیانت زده اما به دلایلی چشم پوشی کرده و اجازه میدهند تا موضوع ادامه پیدا کند به عنوان مثال زمانی که همسر معتاد زنی میداند که همسرش با افراد دیگر رابطه دارد اما به خاطر منافع مادیای که آن روابط به دنبال دارد ، چشم خود را میبندد تا بتواند از این طریق پول خرید مواد خود را تامین کند.
بسته به اینکه دلیل اتفاقی که در رابطه ازدواج شما افتاده، کدام یکی از موارد بالا باشد ، قطعا برخورد شما نیز متفاوت خواهد بود. واقعیت این است که صحبت ما با دسته آخر نیست؛ زمانی که همسران به دلایلی ترجیح میدهند، چشم خود را ببندند. دسته دوم نیز به نوعی از بحث ما خارج هستند. ممکن است در ظاهر چنین افرادی اظهار دارند که نیازهای شان در ازدواج تأمین نمیشود و با تغییر رفتار همسر، همه چیز درست خواهد شد اما معمولا این تغییر چیزی را عوض نمیکند. برای تغییر واقعی، این خود فرد است که باید مسیر سخت و البته نسبتاً طولانی ای را طی کند تا بتواند عوض شود. به این ترتیب میتوان گفت که روی صحبت ما در اینجا با دو دسته اول و سوم است؛ زمانی که به صورت تصادفی خیانت صورت گرفته است و زمانی که نیازهای عاطفی ارضا نشده، علت اصلی این امر بوده است.
حرکت حساب شده در برابر خیانت همسر
قبل از اینکه هر کاری بتوانید بکنید، به خودتان فرصت دهید. داشتن احساس خشم و عصبانیت، سرخوردگی، جا خوردن و شوکه شدن و حتی اضطراب و نگرانی شدید، در این شرایط کاملاً طبیعی است. یادتان باشد هر چه تلاش کنید که منطقیتر برخورد کنید ، احتمالا نتیجه برعکستری میگیرید. دور شدن برای مدتی کوتاه از همسرتان شاید بتواند به آرامشدن تان کمک بیشتری کند. کمک گرفتن از مشاور یا روانشناس در این مرحله میتواند گزینه خوبی برای شما باشد. صحبت کردن و بیان کردن احساسات تان با فردی که سوگیری ندارد و شما نیز ترس از آبروریزی ندارید ، میتواند به شما در آرام شدن و البته رسیدن به جمعبندی در مورد این موقعیت جدید کمک خوبی کند.
تصور اشتباهی که وجود دارد این است که اگر فردی میخواهد با همسری که خیانت کرده زندگی کند ، باید یا او را در اولین فرصت ببخشد یا با حالت قهر به زندگی با او ادامه دهد، در حالی که حالتهای دیگری نیز وجود دارد: اول از همه توجه داشته باشید که لازم نیست همسرتان را خیلی زود ببخشید!
تصور نکنید که قصد این است که دلخوری را در دلتان برای سالها نگه دارید اما فراموش نکنید که فشار وارد کردن به خود برای بخشیدن، در واقع نوعی سرکوب کردن احساسات است، پس لطفا در عوض سرکوب کردن بیدلیل احساسات، سعی کنید این فرآیند آرام آرام اتفاق بیفتد.
شاید بهترین حالت این است که شما بتوانید به جمعبندی خوبی درباره موضوع پیش آمده، همسرتان و خواستههای خودتان برسید. برای این کار شما باید در سه زمینه به خوبی به رابطهتان فکر کنید؛ گذشته، حال و آینده .
بهتر است قبل از واکنش احساسی و هیجانی به خیانت همسر به دلایل خیانت همسران بیندیشید:
چنین احساساتی میتوانند شرایط خیانت در رابطه را پدید آورند: احساس دورافتادگی عاطفی، احساس دخالت یا کنترل بیش از اندازه همسران، اجتناب از هم یا ناتوانی در برقراری ارتباط کلامی و عاطفی و فرار از جر و بحث ها و کشمکشهای مداوم.
در موارد دیگر، خیانت به چیزی درونی برمی گردد، مثلاً مشکل ریشهدار با صمیمیت (ترس از صمیمیت) و آسیبپذیری، الگوهای ناکارآمد اصلاحنشده از زمان کودکی، احساس عدمامنیت و تردید دربارۀ ارزش فردی یا واکنشی به فقدانی بزرگ.
گاهی افراد احساس افسردگی یا اضطراب حلنشدهشان را از طریق منحرف کردن حواس با یک خیانت آرام میکنند. دیگرانی هستند که به خیانت اعتیاد دارند و از این کار بهنحوی استفاده میکنند که دیگران ممکن است از الکل، داروها، غذا یا خریدهای وسواسی و بیاختیار استفاده کنند.
با خیانت در برابر خیانت، نمیتوان به تصفیه حساب با همسر امیدوار بود. چرا که خیانتِ همسر قبلاً اعتماد و احترام بین زوجین را خدشهدار کرده و پیوند عاطفی بین آنها را کمرنگ کرده است. به عبارت دیگر چیزی را که قبلاً از بین رفته و از هم گسیخته شده نمیتوان دوباره از بین برد و چیز زیاد دیگری هم بین آنها باقی نمانده که گرفتن آن از زوج خائن برای او گران تمام شود. بنابراین خیانتِ متقابل هرگز تأثیری را که زوج خیانت دیده انتظار دارد، در طرف مقابل ایجاد نخواهد کرد.
امید به بهوجودآوردن احساسِ قربانی شدن در همسرِ خیانتکار نیز به جایی نمیرسد. در واقع خیانتِ متقابل نه تنها چنین احساسی در طرف خاطی ایجاد نمیکند بلکه بر عکس بهانه خوبی برای خیانتهای بیشتر هم در حال حاضر و هم در آینده به دست او میدهد. خیانت متقابل میتواند به راحتی سبب شود که زوجِ خائن، خیانت را یک مسئله پذیرفته شده بداند چرا که زوجین هر دو همین کار را کردهاند.
خیانتِ متقابل هرگز احساسات تلخی را که در زوج خیانت دیده به وجود آمده در همسر او ایجاد نخواهد کرد، چه برسد به این که او را به درک کم و کیف واقعی این احساسات برساند. همچنین خیانت متقابل به جای ایجاد احساس گناه در همسر خیانتکار، بهانه خوبی به او میدهد تا احساسات طرف دیگر را کاملاً نادیده بگیرد و پیامدهای رفتارهای خودش را هم کوچک و ناچیز بنمایاند.
خیانت در برابر خیانت، رابطه آسیب دیدهی بین زوجین را پیچیدهتر و آسیبپذیرتر میکند طوری که ممکن است هر فرصتی برای بهبود یافتن رابطه را از بین ببرد. از این رو خیانتِ متقابل به هیچ وجه راه خوبی برای ایجاد زمینه مناسب برای بازسازی ارتباط و اعتماد به نظر نمیرسد
با این حساب، بعید است که با این شیوه بتوان درسی به همسر خیانتکننده داد. تنها چیزی که خیانت در برابر خیانت به او میآموزد نقاط ضعف و خصلت کینهجویی زوج آسیبدیده است.
همچنین انتقامجویی از طریق خیانتِ متقابل احتمال بهبود و از سرگیری مجدد رابطه را ضعیف میکند. این رفتار، طرف خیانتدیده را از مواجهه با مسائلی که به خیانتِ اولیهی همسر منجر شده دور میکند، تعهد زوجین نسبت به یکدیگر را نابود میکند و در نتیجه فاصله روانی و عاطفی بین آنها را بیشتر میکند و حتی میتواند به دشمنی بین زوجین و اقدام به خشونت نیز بینجامد. از سوی دیگر خیانت در برابر خیانت، رابطه آسیب دیدهی بین زوجین را پیچیدهتر و آسیبپذیرتر میکند طوری که ممکن است هر فرصتی برای بهبود یافتن رابطه را از بین ببرد. از این رو خیانتِ متقابل به هیچ وجه راه خوبی برای ایجاد زمینه مناسب برای بازسازی ارتباط و اعتماد به نظر نمیرسد.
خیانت در برابر خیانت، آسیبی است که این رفتار به سلامت فردیِ زوجِ خیانت دیده وارد میکند. در این رفتارِ تلافیجویانه، طرفِ آسیبدیده از خشم استفاده میکند تا از خود در برابر درد هیجانی ناشی از خیانت همسر محافظت نماید. نتیجه پیش گرفتن این شیوه، فقط و فقط ابتلا به بیماریهای جسمانی-روانی متعدد است. مواجه شدن با درد و احساسات تلخ و کنار آمدن با آنها (کنار آمدن به معنای تسلیم شدن و انفعال نیست)، راهی است که بهبود فردی را به همراه خواهد آورد و در نتیجه این بهبودی میتوان به از سرگیری رابطه نیز امیدوار بود.
قبلاً گفتیم که یکی از انگیزههای خیانت در برابر خیانت چشاندن طعم تلخ احساسات ناشی از این رفتار در همسر خاطی است. حتی اگر فرض کنیم که این کار اثربخش بیفتد و احساس بد قربانی شدن را در همسر خائن ایجاد کند، اما به قطع و یقین این شرایط موجب نخواهد شد که احساس خوبی در طرفِ تلافیجو ایجاد شود. دلیل آن روشن است: واقعیتِ احساس مورد خیانت واقع شدن، آسیب دیدن و مورد بی حرمتی قرار گرفتن همچنان در فرد خیانتدیده وجود خواهد داشت و این قابل انکار نیست. بنابراین در پیش گرفتن این ساز و کار کودکانه، تکانشی، ناپخته و نابخردانه یعنی تلافی کردنِ خیانت همسر با عمل مشابه نه تنها از لحاظ روانشناختی فایدهای نخواهد داشت بلکه در آیندهای نه چندان دور احساس گناه، حسرت و افسوس زیادی را هم در فرد تلافیجو ایجاد خواهد کرد.
گذشته از این مضرات، خیانت در برابر خیانت خطر دیگری را نیز متوجه فرد تلافیجو خواهد کرد. این خطر از جانب فرد سومی خواهد بود که به هر ترتیب وارد چرخه معیوب انتقامگیری شده است.
در نظر داشته باشیم، فردی که از ارتباط با او برای تلافیجویی استفاده میشود یک انسان است با نیازها و احساسات انسانی و زمانی که به نیت فرد تلافیجو پی ببرد احساس قربانیشدن و مورد سوءاستفاده واقع شدن خواهد کرد و به این ترتیب شبکه روابط عاطفی زوج خیانتدیده پیچیدهتر از قبل خواهد شد.
این در حالی است که بعد از مواجهه با خیانت همسر زمان مناسبی برای تجربه کردن روابط هیجانی دیگر که میتواند مخاطرهآمیز نیز باشد نیست. بلکه فرصتی است برای کنارآمدن با خود.
(ممکن است در این زمینه ذهن فرد تلافیجو و همینطور خود ما دچار قضاوت درباره دیگران شود، برای مثال گفته شود که فرد سوم به خواست خودش وارد رابطه شده و حتماً او هم دلایلی داشته، کسی که مجبورش نکرده بوده و یا این که او خودش این کاره است و … فرد سوم هر که باشد و مشکلات او هر چه باشد از بار گناه فرد تلافیجو در سوءاستفاده از انسانی دیگر کم نمیکند).
و آخرین زیان روانی خیانت در برابر خیانت برای زوج تلافیجو زیر پا گذاشتن معیارهایی است که تا به حال او را از این رفتار بازداشته است. شاید این معیار برای شخص اخلاقیات و وفاداری و تعهد و … بوده باشد شاید هم تقید به مذهب تا به حال او را از انجام چنین رفتاری حفظ کرده، به مخاطره انداختن این معیارها- هر چه باشند- در آینده احساس شرمندگی و افسوسی را در فرد تلافیجو ایجاد میکند که به تصور از خود، رضایت از خود و سلامت او آسیب میزند.
نحوه برخورد با خیانت همسران
در اکثر مواقع زنان با مشاهده این وضعیت به شدت سرخورده شده و بعد از مدتی کشمکش و درگیری با همسر، زندگی زناشویی را ترک می کنند و به راحتی اجازه می دهند نفر سوم از این فرصت استفاده کرده و در دل همسر شان جا باز کند. شما علی رغم شکست عاطفی که دیده اید باید بمانید، مشکلات را شناسایی و حل کنید و شخص ثالث را کم کم از زندگی خویش بیرون کنید. اجازه ندهید به همین راحتی زندگی چند ساله تان را از دست داده و همه چیز را رها کنید. اگر لازم دیدید و یا به شدت احساس خشم و عصبانیت کردید، با همسرتان صحبت نکنید اما به نقشهای زناشویی خود مانند رسیدگی به امور خانه و فرزندان، آشپزی و.. عمل کنید.
اغلب خیانت ها می تواند به طلاق منجر نشود و در نهایت به رفع اختلاف بینجامد. فرآیند خیانت دردی غیرقابل تحمل را به افراد وارد می کند. اگر خودتان را برای آنچه پیش خواهد آمد آماده کنید، نه تنها عذاب کمتری می کشید، بلکه به ازدواجتان فرصت بیشتری برای بهبود و دوام می دهید. یکی از بهترین راهها برای افزایش آمادگی این است که بدانید چه انتظاری داشته باشید؟
برای مثال بعد از چند روز از وقوع این حادثه، وقتی به اندازه کافی توانستید بر اعصاب خود مسلط شوید، مهر سکوت را بشکنید و در فضای مناسب و در غیاب فرزندان (البته اگر صاحب فرزند هستید) به طور مفصل با همسرتان صحبت کنید و ببینید چه انگیزه ای باعث بروز این رفتار ناشایست شده است؟ چه کمبودی در زندگی داشته است؟ از شما چه توقعی داشته است که نتوانسته اید آن را اجابت کنید؟ فرد جدید چه خلایی از همسر شما را پر می کند ؟و…
در برخی از موارد زندگی زناشویی دارای کاستی هایی است که اگر شناسایی و اصلاح شود، مشکلات تا حد زیادی بر طرف می شود اما در برخی دیگر از موارد، زن و مرد مشکل خاصی با هم ندارند و تنها مرد در یک موقعیت وسوسه انگیز قرار گرفته و دچار لغزش شده است. اینجاست که نقش شما پر رنگ تر می شود. شما باید به عنوان یک زن ثابت کنید که هنوز هم مرکز عاطفی خانواده تان هستید و می توانید دوباره همسرتان را به خانواده بازگردانید.
در این مرحله همسر خیانت دیده باید سعی کند نیازهای عاطفی را که فردی دیگر برای همسرش برطرف می کند، به شکل بهتری برطرف کند. زن و مرد می توانند ازدواجشان را بازسازی کنند و با برطرف کردن نیازهای یکدیگر، فصل تازه ای از عشق را در زندگی خود برنامه ریزی کنند.
وقتی در نهایت می آموزید مهم ترین نیازهای عاطفی یکدیگر را برطرف کنید، عشق و ازدواجتان نیرومندتر از همیشه می شود. بازگشت به شرایط عادی نیازمند تلاش پایدار و خستگی ناپذیر هر دو همسر است. آنها با عبور از این شرایط سخت به همراه یکدیگر متوجه می شوند که بیشتر از همیشه یکدیگر را دوست دارند. بی وفایی را به عنوان محرکی اصلاح کننده ببینید که در نهایت موجب می شود زوج ها در مورد نیازهای مهم شان کار کنند.
وقتی شروع به کار کردن در مورد این نیازها کنید، زندگی مشترک تان همان می شود که همیشه خواهانش بوده اید از طریق ارتباط کلامی شما می توانید اولین گامهای اصلاح رابطه تخریب شده تان را بردارید. توجه داشته باشید که ارتباط کلامی ویژگی اختصاصی انسانهاست. زوجین در قالب کلام، نگرشهای خود را درباره خویشتن، مخاطب خود، مسائل کلی و مسائل مشترک به یکدیگر انتقال می دهند. با توجه به اهمیت این مساله در یادداشتهای آتی به شما آموزش داده خواهد شد که چگونه از این طریق، رابطه زناشویی تان را بهبود بخشید.
نکته آخر و بسیار مهم این است که اگر شما جز آن دسته از زنانی هستید که مورد خیانت قرار گرفته اید انجام اقدامات پیشنهاد شده را به شما توصیه می کنیم از طرف دیگر مراجعه نزد مشاور خانواده به همراه همسرتان را اکیدا توصیه می کنیم. گاهی اوقات برخی مطالب از دید افراد نادیده گرفته می شود و تنها چشمان تیز بین یک متخصص است که می تواند مشکلات اصلی را شناخته و اصلاح نماید.
روزهای اول زندگی اکثرا برای همه زوجین شیرین است. حرف های نگفتنی زیادی برای گفتن دارند و از بودن در کنار یکدیگر احساس لذت بی نظیری می کنند اما با گذشت زمان گفتن حرف های نگفتنی ته نشین می شود و بودن در کنار هم عادی! رفته رفته زن و شوهر عاشق ،به یک همخانه ای تبدیل می شوند که تنها با هم غذا می خورند و می خوابند نه حرفی بین آنها رد و بدل می شود، نه ابراز عشقی و نه حتی تفریحی و خوش گذرانی اما این دور شدن و سرد شدن محال است که یک دفعه به وجود آمده باشد حتما عاملی در این قضیه نقش داشته است که آگاهی از آنها میتواند بهترین سلاح برای مقابله با اتفاقات ناخوشایند بعدی در زندگی مشترک باشد.
چرا بین همسران دلسردی به وجود می آید؟
اتفاقی که در اکثر زندگی های زناشویی می افتد، این است که زن و شوهر به جای توجه به لحظات عاطفی، به مسایل دیگری مانند ساختن منزل، چیدمان وسایل و دیگر مسایل حاشیه ای می پردازند که به نظرشان ضروری است و غرق در امور روزانه می شوند. در نتیجه کم کم از حضور عاطفی غافل و دچار فراموشی می شوند و صفا و صمیمیت در کانون خانواده کمرنگ می شود.
اگر زندگی با هوشیاری همراه نباشد، افراد نسبت به اهمیت دادن به روابط بی توجه می شوند. یکی از پایه های هوشیاری، ایجاد حضور عاطفی در ابعاد مختلف است. در این صورت پیوندها با هم مرتبط خواهد شد. برخوردهای عاطفی مناسب همراه با اتصال های مناسب می تواند یکی از اصلی ترین پایه های گفتگو باشد.