فرهنگ نام های اصیل ایرانی
روی حروف مورد نظر کلیک کنید:
م
مَآرِب ( Ma-āreb ) نیازها ، حاجت ها
مَأمَن ( Ma-man ) جای امن ، پناهگاه
مأمون ( Ma'moon ) امانت دار ، درامان ، نام پسر هارون الرشيد
مَأمون ( Ma-moon ) در امان ، بی ترس
مَأوی ( Māvi ) جایگاه ،پناهگاه
مائده ( Mā-'ede ) خوردني ، سفره غذا ، سوره پنجم از قرآن كريم
ماجد ( Mājed ) بزرگوار، گرامي ، نيكوخو، يكي از نام هاي خداي تعالي
ماجده ( Mājede ) مؤنث ماجد ، زن بزرگوار و گرامي
ماخ ( Mākh ) دانشمندي از مردم خراسان در زمان هرمز
ماد ( Mād ) ناحيه قديمي از ايران
مادح ( Mā-deh ) ستايش كننده ، مدح كننده
مادخ ( Mā-dekh ) بزرگ ، ارجمند
ماديار ( Mād-yār ) دوستدار نژاد آريايي
مارا ( Mārā ) تازه بخش ، سعادت
ماراب ( Mārāb ) بخت و دولت تازه
مارال ( Mārāl ) آهو ، خوب ، نيكو
مارج ( Mārej ) شعله بي دود ، زبان آتش بي دود ، روان، جاري
مارد ( Māred ) متمرد ، سركش ، مرتفع
مارسا ( Mārsā ) چون مار ، لقب ضحّاك ماردوش
مارش ( Mārsh ) يكي از بتخانه هاي قديم حوالي اصفهان
مارو ( Māro ) مادر
ماريه ( Mārie ) زن سپيد درخشان رنگ ، درخشان ، چهره ، نام همسر رسول اكرم ( ص )
مازار ( Māzār ) عطار ، گياه فروش
مازر ( Māzer ) نام روستايي در حوالي خوزستان
مازستا ( Māzestā ) نام پسر داريوش اول
مازه ( Māze ) يكي از سرداران داريوش سوم
مازيار ( Māziyār ) صاحب كوه ماز ، از حكام مازندران
ماسال ( Māsāl ) نام ناحيه اي در گيلان
ماسان ( Māsān ) نام روستايي از دهستان بيلوار
ماشا ( Māshā ) لباس درويشان
ماشاالله ( Māshā-al-lāh ) آنچه خدا بخواهد ، مرحبا
ماشو ( Māshou ) نوعي غربال
ماعون ( Maoon ) باران ، احسان ، زکات
ماكان ( Mākān ) از سران ديالمه قرن چهارم ، گذشته
مالان ( Mālān ) مالنده ، در حال ماليدن
مالك ( Mālek ) دارا ، صاحب
مالگا ( Māl-gā ) نام ناحيه اي در غرب خوانسار
مالو ( Māloo ) از پهلوانان لشكر گورخان در داستان سمك عيار
ماليا ( Māliyā ) درختي با گل هاي سفيد كه در شام مي رويد وخاصيت طبي دارد
مامك ( Māmāk ) مادر كوچك ، مهربان
مامكان ( Māmakān ) نام دختر سلطان بلخ
ماميشا ( Māmishā ) گياهي شبيه خشخاش كه گل هاي سرخ رنگ دارد
مانا ( Mānā ) معني و مفهوم ، شبيه ، همانند ، يکي از نام هاي خداي تعالي
مانادخت ( Mānā-dokht ) هميشه دختر
ماناك ( Mānāk ) پنداري كه ، گویی که
مانان ( Mānān ) شبيه ، مانند
ماندان ( Mān-dān ) نام همسر كمبوجيه
ماندانا ( Mān-dānā ) عنبر سياه ، نام مادر كوروش كبير
ماندگار ( Māndegār ) ماندني ، استقامت كننده ، پايدار
مانده ( Mānde ) مقيم ، ثابت ، خسته ، درنگ كرده
مانك ( Mānak ) ماه
مانو ( Māno ) صدا ، شهرت ، خبر
مانورك ( Mānorak ) نام مرغابي تيز پا ، سرخاب ، چكاوك
مانوش ( Mānoosh ) نام كوهي كه منوچهر در بالاي آن به دنيا آمد
مانوك ( Mānook ) نوعي مرغابي ، سرخاب
ماني ( Māni ) نام پيامبر ايراني كه نقاش بود ، نادر، كمياب
مانيا ( Māniyā ) علاقه مفرط به چيزي ، ديوانگي
مانيتار ( Mānitār ) نفس كل
مانيذ ( Māniz ) باقي
مانيوك ( Māniyook ) نام درختي با برگ هاي منفرد
ماه ( Māh ) قمر زمين ، سياه کوچکی که به دور سیاره دیگری بچرخد ، سمبل زیبایی چهره محبوب
ماه آذر ( Māh-āzar ) نام وزير انوشيروان ، نام برادرزاده سلمان فارسي
ماه آفريد ( Māh-āfarid ) آفريده ماه ، نام دختر فريدون
ماه آفرين ( Māh-āfarin ) آفريننده ماه
ماه برزين ( Māh-barzin ) يكي از بزرگان دوره ساساني
ماه بنداد ( Māh-bandād ) پسر ماه بخت
ماه پروين ( Māh-parvin ) نام گياهي معطر و طبي
ماه پري ( Māh-pari ) زن بسيار زيبا
ماه پيكر ( Māh-peykar ) صاحب پيكري زيبا مانند ماه
ماه جبين ( Māh-jabin ) معشوقه زيبارو ، كسي كه پيشاني زيبا دارد
ماه سيما ( Māh-simā ) زيبا صورت ، ماهرخ
ماه سيمين ( Māh-simin ) بسيار زيبا چون ماه
ماه شرف ( Māh-sharaf ) مانند ماه در كمال درخشندگي
ماه طلعت ( Māh-tal-`at ) ماه سيما ، ماهرو ، پري چهره
ماه لقا ( Māh-laghā ) زيبارو
ماه مراد ( Māh-morād ) شخصي كه اردشير او را به مقام موبد موبدان برگزيد
ماه ملك ( Māh-malek ) پادشاه زيبارويان
ماه منظر ( Māh-manzar ) ماهرو، ماه چهره ، زيبا روي
ماه منير ( Māh-monir ) ماه درخشان
ماهان ( Māhān ) منسوب به ماه ، يكي از بخش هاي شهرستان كرمان
ماهان چهر ( Māhān-chehr ) داراي چهره اي همچون ماه
ماهان داد ( Māhān-dād ) بخشيده و عطيه ماه
ماهان دخت ( Māhān-dokht ) دختر ماهان
ماهان رخ ( Māhān-rokh ) داراي چهره اي همچون ماه
ماهانه ( Māhāne ) منسوب به ماه
ماه بانو ( Māh-bānoo ) بانويي كه همچون ماه زيباست ، زني خوشگل و زيبا
ماهبد ( Māh-bod ) نگهبان ماه
ماهپاره ( Māh-pāre ) زن بسيار زيبا همچون ماه
ماهچهر ( Māh-chehr ) زيبارو ، آن كه چهره اش مانند ماه تابان باشد
ماهد ( Māhed ) گسترنده ، گستراننده
ماهِد ( Māheda ) گستراننده ، تمهید کننده
ماهداد ( Māh-dād ) داده و بخشنده ی ماه
ماهدخت ( Māh-dokht ) دختر ماه ، دختري مثل ماه
ماهِدَه ( Māheda ) گستراننده ، تمهید کننده
ماهر ( Māher ) چيره دست ، زيرك
ماهرخ ( Māh-rokh ) ماهرو ، زيبا صورت
ماهرخسار ( Māh-rokhsār ) ماهرخ ، زيبا رو ، نام دختر عباس ميرزا
ماهزاد ( Māh-zād ) زيبارو
ماهك ( Māhak ) ماه كوچك ، معشوقك زيباروي
ماهگون ( Māhgoon ) به رنگ ماه ، همچون ماه
ماهنور ( Māh-noor ) داراي درخشش ماه
ماهنوش ( Māh-noosh ) ماه جاويد ، هميشه زيبا
ماهو ( Māhoo ) زينت ، آرايش
ماهوار ( Māh-vār ) چونان ماه ، ماهوش
ماهور ( Māhoor ) يكي از دستگاه هاي موسيقي ايراني ، پستي و بلندي زمين
ماهوند ( Māh-vand ) مانند ماه ، زيبا رو
ماهوي ( Māhuy ) مرزبان شهر مرو در زمان يزدگرد سوم ساسانی
ماهي ( Māhi ) منسوب به ماه ، جانور دريايي
ماهيار ( Māhyār ) يار ماه ، نام قاتل داريوش سوم
ماهين ( Māhin ) منسوب به ماه ، زيباروي
مايل ( Māyel ) راغب ، خميده
مبارز ( Mobārez ) جنگجو ، دلير، جنگاور ، رزمنده
مبارزالدين ( Mobārez-od-din ) جنگيده در راه دين
مبارك ( Mobārak ) خجسته ، با بركت ، همايون ، فرخنده
مبارکه ( Mobāraka ) با برکت ، خجسته
مبثوثَه ( Mabsoosa ) گسترده ، منتشرشده
مبدع ( Mobde` ) مبتكر، ابداع كننده
مبرز ( Mobār-rez ) نمايان ، هويدا
مبشر ( Mobash-sher ) بشارت دهنده ، مژده دهنده ، خبر خوش ، رسانده
مُبَشَّرَه ( Mobash-shera ) بشارت دهنده
مُبصِره ( Mobsera ) آگاه ، بینا
مبين ( Mobin ) آشكار ، واضح ، بيان كننده
مبینه ( Mobina ) روشن و آشکار
مَتاب ( Matāb ) بازگشت به سوی حق ، توبه
متاع ( Matā` ) اسباب و سامان ، مورد فایده
مُتَرَبِّص ( Motarabbes ) منتظر ، چشم انتظار
متقي ( Mot-taghi ) پرهيزکار ، پارسا ، مؤمن
متوكل ( Mota-vak-kel ) تكيه كننده و اعتماد كننده بر كسي
متين ( Matin ) محكم ، استوار ، باوقار
متينه ( Matine ) مؤنث متين ، زن باوقار
مثقال ( Mes-ghāl ) موسيقار، موسيقي ، مرغ افسانه اي
مُثلی ( Moslā ) بهتر
مَثوا ( Masvā ) منزل ، مکان
مثوبت ( Masoobat ) پاداش ،جزای عمل خیر
مجاهد ( Mojāhed ) جهاد كننده با دشمن در راه خدا
مجتبي ( Moj-tabā ) برگزيده ، لقب امام حسن ( ع ) ، پسنديده
مجد ( Majd ) بزرگي ، عزت ، شرف
مجدالدين ( Maj-ded-din ) موجب شكوه و عزت ، بزرگواري و عظمت در دين
مجدود ( Maj-dood ) بختيار ، كامروا
مجذوب ( Maj-zoob ) شيفته ، جاذب ، شوريده
مجمر ( Mej-mar ) آتشدان
مجنون ( Maj-noon ) ديوانه ، كسي كه روانش خلل دارد ، قيس عامري كه عاشق ليلي و به مجنون معروف شد
مجيب ( Mojib ) پاسخگو ، روا كننده حاجت
مجيد ( Majid ) بلند مرتبه ، داراي مجد و بزرگي ، شريف و بزرگوار
مجيدالدين ( Majid-ed-din ) شريف الدين
مجيده ( Majide ) مؤنث مجيد ، زن بلند مرتبه
مجير ( Mojir ) فريادرس ، دستگير، پناه دهنده ، يكي از نام هاي خداي تعالي
مجيرالدين ( Mojir-ed-din ) پناه و دستگير دين
مجیبَه ( Mojiba ) اجابت کننده
محارب ( Mohāreb ) جنگنده ، رزمنده
محب ( Moheb ) دوستدار ، طرفدار
محب الدين ( Moheb-bod-din ) دوستدار دين
محب الله ( Moheb-bol-lāh ) دوستدار خدا
محبت ( Mohab-bat ) دوستي
محبوب ( Mah-boob ) دوست ، مورد علاقه و محبت ، پسنديده
محبوبه ( Mah-boobe ) مؤنث محبوب ، معشوقه
محترم ( Moh-taram ) مورد احترام و تكريم ، با عزت ، پاك و مقدس
محتشم ( Moh-tasham ) باشكوه و شوكت ، داراي حشمت
محجوب ( Mah-joob ) باشرم و حيا ، پوشيده ، با حيا و شرمگين
محجوبه ( Mah-jooba ) زن با حجاب و باحيا
محدث ( Mohad-des ) سخنگو ، روايت كننده حديث
محدثه ( Mohad-dese ) مؤنث محدث ، زن سخنگو
محراب ( Meh-rāb ) صدر مجلس ، قبله ، غرفه ، پيشگاه
مُحَرَّرَه ( Mohar_rara ) آزاد شده
محرَّمه ( Moharrama ) محترم و مورد اعتماد
محرم ( Mah-ram ) خويشاوند ، آشنا ، همسر
محزون ( Mah-zoon ) اندوهگين ، غمناك
محسن ( Moh-sen ) احسان كننده ، نيكي كننده ، يكي از نام هاي خداي تعالي
محسنه ( Moh-sene ) مؤنث محسن ، زن نيكوكار
محشورَه ( Mahshoora ) همنشین ،هم صحبت
مُحصَّنه ( Mohassana ) پوشیده شده، درامان
محفوظ ( Mah-fooz ) نگاهداشته ، حفظ شده
محفوظَه ( Mahfooza ) حفظ شده ، نگهداری شده
محقق ( Mohagh-ghegh ) پژوهنده ، كاوشگر ، تحقيق كننده
محمد ( Moham-mad ) ستوده ، ستايش شده ، نام خاتم پيغمبران
محمود ( Mah-mood ) ستوده ، نيك سيرت
محموده ( Mah-moode ) مؤنث محمود ، زن ستوده ، نام دختر امام موسي كاظم ( ع )
محنا ( Mohannā ) حنايي رنگ
محي ( Mohi ) زنده كننده
محي الدين ( Mohyi-ed-din ) زنده كننده و احيا كننده دين
محيا ( Mah-yā ) زندگاني ، حيات ، جاي زيستن
محيط ( Mohit ) دربر گيرنده ، پيرامون
محیص ( Mahis ) گریزگاه
مخبر ( Mokh-ber ) خبر دهنده ، آگاه كننده
مختار ( Mokh-tār ) صاحب اختيار ، برگزيده ، آزاد در هر كار
مختوم ( Makhtoom ) خاتمه یافته ، به آخر رسانیده شده
مخدوم ( Makh-doom ) بزرگ ، فرمانروا ، سرور
مخدومه ( Makh-doome ) مؤنث مخدوم
مخضَّرَه ( Mokhaz-zara ) جای سبز وخرم
مخلص ( Mokh-les ) اخلاص كننده ، بي ريا درعمل
مُخَلِّد ( Mokhal-lad ) جاویدان ، پایدار
مخلَّده ( Mokhal-lada ) پایدار ، شکسته نشده
مخمل ( Makh-mal ) نوعي پارچه نخي
مدبر ( Modab-ber ) صاحب انديشه ، با تدبير ، چاره گر، مشاور
مدثر ( Mod-das-ser ) جامه به خود پيچيده
مدحت ( Med-hat ) ستايش ، مدح
مدد ( Madad ) ياري ، كمك ، مددكار ، پشتيبان
مدرس ( Modar-res ) درس دهنده ، تدريس كننده ، آموزگار
مدهامَّه ( Modham-ma ) بهشت سبز
مديح ( Madih ) ستايش
مديحه ( Madihe ) ستايش ، آفرين ، مدح و ثنا
مديسه ( Medise ) نام دهي در بخش فلاورجان اصفهان
مدينه ( Madine ) شهر ، بلد ، يكي از شهرهاي مهم عربستان سعودي
مرآت ( Mer-āt ) آيينه ، آينه
مراد ( Morād ) خواسته ، آرزو ، اراده شده
مرادعلي ( Morād-ali ) كسي كه علي مراد و مرشد اوست
مراقب ( Morāgheb ) مواظبت كننده ، ناظر، نگران
مرتضي ( Mortezā ) خشنود و راضي ، لقب حضرت علي ( ع )
مرجان ( Marjān ) مرواريد ، نام جانوري با پايه آهكي در درياهاي گرم
مرجان دخت ( Marjān-dokht ) دختر گرانقدر و زيبا و شايسته
مرجانه ( Marjāne ) دانه مرواريد كوچك
مرحمت ( Mar-hamat ) بخشش ، هديه ، لطف ، مهرباني
مرد دوست ( Mard-doost ) دوست و يار مردان
مردآويج ( Mardāvij ) دلاور ، جنگجو
مردآويز ( Mardāviz ) مرد آويج ، دلاور و جنگيده
مرداد ( Mordād ) مردني ، درگذشتني ، ماه پنجم هر سال شمسي
مرداس ( Merdās ) سنگ كوب ، آسياي دستي ، نام پدر ضحّاك
مردان ( Mar-dān ) منسوب به مرد ، مردانه ، پهلوانان ،دليران
مردگير ( Mard-gir ) گيرنده مرد ، نام برادرزاده ی غور كوهي
مردمك ( Mardomak ) مردم خرد
مرزبان ( Marz-bān ) نگهبان مرز، مالك زمين ، طرفدار
مرزوق ( Mar-zoogh ) بهره مند ، روزي يافته ، روزي خوار
مرزويه ( Mar-zooye ) نام پدر ماهيار
مرسل ( Morsal ) فرستاده شده ، ارسال شده
مُرسِلَه ( Morsela ) فرستنده ، ارسال کننده
مرشد ( Morshed ) هدایت کننده ، رهبر ، رهنمون
مرصاد ( Mer-sād ) كمينگاه ، رصدخانه
مرصع ( Moras-sa` ) جواهر نشان
مرصوص ( Marsoos ) استوار ، به هم پیوسته
مرضي ( Marzi ) پسنديده ، مورد رضايت
مرضيه ( Marzie ) زن پسنديده ، خشنود ، مطلوب
مرعی ( Mar-ā ) گیاه و سبز، مراعات شونده
مرمر ( Marmar ) نوعي سنگ آهكي سخت و متبلور و زيبا و قيمتي ، صاف و صيقل
مرمرين ( Marmarin ) منسوب به مرمر ، كنايه از هر چيز سفيد و صيقلي
مروا ( Marvā ) فال نيك
مرواريد ( Morvārid ) مرجان ، جسمي جامد و كروي و گرانبها كه از صدف به وجود مي آيد
مروان ( Marvān ) پدر عبدالملك كه پس از شركت در جنگها عليه امام علي ( ع ) با او بيعت كرد
مروت ( Morov-vat ) مردانگي ، انصاف ، جوانمردي
مروج ( Morav-vej ) روایي دهنده ، ترويج كننده
مَروَه ( Marva ) محلی برای عبادت
مريد ( Morid ) اراده كننده ، ارادتمند
مريم ( Maryam ) ياغي گري ، نام مادر حضرت مسيح ، نام سوره يازدهم قرآن كريم
مزدا ( Mazdā ) داناي بي همتا ، آفريدگار
مزدك ( Maz-dak ) مردي كه ادعاي پيغمبري كرد و به دست انوشيروان كشته شد
مزديسنا ( Mazda-yasnā ) دانا ، عارف ، خداپرست
مُزَّمِّل ( Moz-zam-mel ) گلیم به خود پیچیده ، خطاب خدا به پیامبر ( ص )
مزيد ( Mazid ) زياد شده
مزين ( Mozay-yan ) آراسته ، زينت داده شده ، آرايشگر
مژده ( Mozh-de ) بشارت ، نويد ، شادي
مژده ور ( Mozhde-var ) مژده آورنده ، بشارت دهنده
مژگان ( Mozh-gān ) مژه ها ، موهاي پلك چشم
مساوات ( Mosāvāt ) برابر هم بودن ، برابري ، نام روزنامه اي كه در اوایل مشروطيت در تبريز منتشر مي شد
مُسَبِّح ( Mosab-beh ) تسبیح کننده ، کسی که خدا را به پاکی یاد کند
مستان ( Mas-tān ) در حالت مستي ، شادان
مستانه ( Mas-tāne ) مانند مستان ، همچون مست
مستبشره ( Mostabshera ) بشارت دهنده ،خوشحال
مُستَبین ( Mostabin ) کسی که از او یاری بجویند
مستعان ( Mosta-`ān ) ياري خواسته شده ، يكي از نام هاي خداي تعالي
مستعصم ( Mosta`-sem ) آن كه سخت مي گيرد و چيزي را ضبط مي كند
مستنصر ( Mostanser ) ياري طلب ، ياري خواه
مستور ( Mastoor ) پوشيده ، پنهان ، با حجاب
مستوره ( Mastoore ) زن پارسا و پاكدامن
مستوفي ( Mostowfi ) سرآمد دختران
مَسجور ( Masjoor ) مروارید به رشته کشیده شده ، دریای پر آب
مسرت ( Masar-rat ) شادماني ، سرور ، خرمي
مسرور ( Masroor ) خوشحال ، شادمان ، با فرح
مسروره ( Masroore ) مؤنث مسرور ، خوشحال
مَسطور ( Mas-toor ) نوشته ، نوشته شده
مسعود ( Mas-`ood ) سعادتمند ، سعيد ، فرخنده
مسعوده ( Mas-`oode ) مؤنث مسعود ، زن نيكبخت
مسلم ( Mos-lem ) مرد مسلمان ، نام پسر عقيل و پيك و ياور حضرت امام حسين ( ع )
مسلمه ( Mos-leme ) زن متدين به دين اسلام
مُسمِع ( Osme` ) شنواننده ، به سمع رسانده
مسمّی ( Mosammā ) نامیده شده
مسيب ( Mosay-yeb ) رها كننده ، ستور
مسيح ( Masih ) روغن ماليده ، سيم گداخته ، لقب حضرت عيسي (ع)
مسيحا ( Masihā ) حضرت عيسي علیه السلام
مُسَیطِر ( Mosayter ) فرمانده ، بر جایی تسلط داشتن
مُشانا ( Moshānā ) حضرت حّوا
مشتاق ( Mosh-tāgh ) آرزومند ، خواهان
مشرف ( Mosh-ref ) افراشته قامت ، بلند ، رفيع
مَشعَر ( Mash-ar ) درخت سایه دار، محل قربانی
مشعوف ( Mash-`oof ) شيفته و عاشق و محب
مشفق ( Mosh-fegh ) مهربان ، دلسوز
مشفقه ( Moshfegha ) مهربان ، دلسوز
مشكات ( Mesh-kāt ) منفذ و جايي كه در آن چراغ بگذارند
مشكان ( Mosh-kān ) منسوب به مـُشك
مشكاندخت ( Moshkān-dokht ) دختر خوشبو
مشكبو ( Moshk-boo ) خوشبو
مشكبيد ( Moshk-bid ) درخت بيدمشك
مشكور ( Mash-koor ) سپاسگزاري شده ، ستوده شده
مشكوه ( Mesh-kat ) مشكات ، چراغدان
مشكويه ( Mosh-kooye ) حرمسراي شاهانه
مشكين ( Mosh-kin ) منسوب به مـُشك ، خوشبو ، سياه رنگ
مشكين بانو ( Moshkin-banoo ) بانوي خوشبو
مشكين دخت ( Moshkin-dokht ) دختر خوشبو
مشهود ( Mash-hood ) ديده شده ، نمايان
مشهودَه ( Mash-hooda ) گواه ، شهادت دهنده
مشهور ( Mash-hoor ) شهرت يافته
مشيا ( Mash-yā ) فنا ناپذير
مشيانه ( Moshiyāne ) حوا ، نخستين زن آفريده شده
مشير ( Moshir ) اشاره كننده ، مشورت كننده
مشيما ( Mashimā ) درخت هميشه بهار
مشید ( Mashid ) برافراشته ، محکم و استوار
مُشیَّده ( Moshaiyada ) بلند و استوار
مصباح ( Mes-bāh ) چراغ ، ستاره ، مشعل
مُصبح ( Mos-beh ) صبح کننده ، به بامداد درآمده
مصدق ( Mosad-degh ) تصديق كننده ، باور كننده
مُصَّدقه ( Mosad-dagha ) تصدیق کننده ، باور کننده
مصطفي ( Mostafā ) برگزيده ، خالص
مصعب ( Mos-`ab ) كار دشوار
مصفا ( Mosaf-fā ) تصفيه شده ، پاكيزه
مصقول ( Mas-ghool ) صيقل داده ، زنگ زدوده ، جلا داده
مصلح ( Mosleh ) اصلاح كننده ، نيكوكار ، آشتي دهنده ، صالح
مصلح الدين ( Mosle-hod-din ) اصلاح كننده در دين
مُصَوِر ( Mosav-ver ) نقاش ، تصویرگر
مصيب ( Mosib ) درستكار
مضراب ( Mez-rāb ) آلت زدن ، زخمه ، نام پهلواني از ياران ابومسلم خراساني
مطاهر ( Motāher ) مددكار ، حمايت كننده
مطلب ( Mot-taleb ) جد رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم
مَطلَع ( Mat-la` ) جایگاه طلوع ، محل ستارگان ، آغاز کلام
مَطلوب ( Mat-loob ) مورد نیاز ،مقصود
مطلوبَه ( Matlooba ) آرزو ، درخواست
مُطمَئنَّه ( Motnaen-na ) آرام و آسوده ،راحت
مطهر ( Motah-har ) پاك شده ، پاكيزه ، مقدس ، تطهير شده
مطهره ( Motah-hare ) مؤنث مطهر ، زن پاكيزه ومقدس
مطيب ( Motay-yeb ) پاك و خوشبو
مطيع ( Moti` ) فرمانبردار ، اطاعت كننده ، رام و فروتن ، پيشكار
مظاهر ( Mazāher ) جمع مظهر ، منظره ها ، تجلي گاه ها
مظفر ( Mozaf-far ) پيروز ، كامروا ، منصور
مظفرالدين ( Mozaf-farod-din ) پيروز در دين
مظهر ( Maz-har ) تماشاگاه ، جلوه گاه، جاي پيدايش
مَعاد ( Ma-ād ) محل بازگشت ،آخرت
معارج ( Ma-`ārej ) پايه ها ، نام هفتادمين سوره از قرآن كريم
معتز ( Mo`-taz ) عزيز داشته شده
معتصم ( Mo`-tasem ) چنگ زننده در چيزي براي استعانت و نجات
معتضد ( Mo`-tazed ) دادخواه ، ياري گيرنده
معتمد ( Mo`-tamed ) اعتماد كننده ، تكيه كننده ، طرف اعتماد
معجِزه ( Mo-jeza ) امر خارق العادهای که دیگران از آوردن آن عاجزند
معراج ( Me-rāj ) نردبان ، پله
معرفت ( Ma`-refat ) شناخت ، آشنايي ، علم ، دانش
معرفت الله ( Ma`-refat-ol-lāh ) شناخت خداوند
مَعروش ( Ma-roosh ) افراشته
معزالدين ( Mo`ez-zed-din ) عزيز و گرامي در دين
مَعشَر ( Ma-shar ) خانواده ، جماعت
مُعصِر ( Mo-ser ) ابر پر آب و بسیار بارنده
معصوم ( Ma`soom ) بي گناه ، دور نگه داشته از گناه ، باعصمت
معصومه ( Ma`soome ) زن بي گناه و بي عيب
معطر ( Mo`atar ) خوشبو
معظم ( Mo`az-zam ) تعظيم شده ، بزرگ شمرده شده
معـّز ( Mo`-ezz ) عزيز و گرامي ، عزت دهنده
معلم ( Mo`al-lem ) آموزنده ، تعليم كننده ، استاد
مَعمور ( Ma-moor ) آباد شده ،آبادان
معير ( Mo`ay-yer ) كسي كه عيار طلا و مسكوكات را تعيين كند
معين ( Mo-`in ) ياري كننده ، مددكار ، ياري دهنده ،يكي از نام هاي خداي تعالي
معين الدين ( Mo`in-ed-din ) ياور دين
معکوف ( Ma-koof ) گیس شانه شده و بافته
مغفرت ( Maghferat ) آمرزش ، بخشودن گناه
مغيث ( Moghis ) فريادرس ، يكي از نام هاي خداي تعالي
مَفاز ( Mafāz ) مایه ی نجات و رستگاری
مفازه ( Mafāza ) مایه ی نجات و رستگاری
مفتاح ( Mef-tāh ) كليد
مفتح ( Mofat-teh ) گشاينده ، باز كننده
مفتون ( Maftoon ) عاشق ، شيفته ، ديوانه
مفرح ( Mofar-rah ) شاد كننده
مفرد ( Mof-rad ) تنها ، مجرد
مفضل ( Mof-zal ) بافضل
مفلح ( Mof-leh ) رستگار ، پيروز ، نيكبخت
مفيد ( Mofid ) سودبخش ، فايده رسان
مفيده ( Mofide ) مؤنث مفيد ، سودبخش
مَقام ( Maghām ) ارج ، منزلت
مُقام ( Moghān ) اقامت ، مکان یا زمان اقامت
مقامَه ( Moghāma ) محل اقامت ، گروه مردم
مقبل ( Mogh-bel ) روي آورنده ، صاحب اقبال ، قبول كننده
مقبله ( Mogh-bele ) شب آينده ، آتيه
مقبول ( Magh-bool ) پذيرفته ، پسنديده
مُقتَدا ( Moghtada ) پیشوا ، رهبر
مُقتَدِر ( Moghtader ) توانا ،نیرومند
مُقتَصِد ( Moghtased ) میانه رو ، صرفه جو
مقتصدَه ( Moghtaseda ) میانه رو ،صرفه جو
مقداد ( Megh-dād ) نام يكي از اصحاب پيامبر
مقدس ( Moghad-das ) پاك كرده ، پاك و منزه
مقدسه ( Moghad-dase ) زن بسيار پاك و منزه
مقدم ( Moghad-dam ) پيشوا ، رئيس
مُقَرَّب ( Moghar-rab ) آن که در نزدکسی منزلت دارد
مُقرِن ( Mogh-ren ) یاری کننده ، قوت دهنده
مُقَسِّم ( Moghasem ) قسمت کننده
مُقسِط ( Mogh-set ) عادل ، دادگر
مقصود ( Magh-sood ) مطلوب ، هدف ، خواسته ، قصد شده
مقصوده ( Magh-soode ) مؤنث مقصود ، مورد نظر
مقيم ( Moghim ) ساكن ، جاي گرفته ، پيوسته و پايدار
مقيما ( Moghimā ) يكي از شاعران قرن يازدهم هجري
مكرم ( Mokar-ram ) بزرگ داشته شده ، گرامي
مكرمه ( Mokar-rame ) مؤنث مكرم ، بزرگوار ، گرامي
ملاحت ( Malāhat ) بانمك بودن ، خوبرو بودن
ملايم ( Molāyem ) نرم خو ، آرام طبع
ملك ( Malak ) فرشته ، پري
ملك آرا ( Malak-ārā ) آراينده ملك
ملكان ( Mālekān ) نام پدر خضر پيامبر از نوادگان سام بن نوح
ملكزاد ( Malak-zād ) پريزاد ، زاده یپری
ملكزاده ( Malek-zāde ) شاهزاده
ملكه ( Malake ) منسوب به ملك ، پري
ملكوت ( Malakoot ) بزرگي ، عظمت ، پادشاهي ، عالم فرشتگان
ملودي ( Melodi ) نغمه ، آهنگ
ملوس ( Maloos ) قشنگ ، دلربا ، مطبوع و دلپذير
ملوسك ( Maloosak ) ملوس كوچك ، زيباي كوچك
ملوك ( Molook ) پادشاهان
مليح ( Malih ) بانمك ، نمكين ، زيبا
مليح الزمان ( Malih-oz-zamān ) بانمك روزگار
مليحه ( Malihe ) زن بانمك و زيبا
مليكا ( Melikā ) پادشاه ، مادر حضرت مهدي (عج )
مَلِیّ ( Malii ) روزگار دراز،اندک اندک
ممتاز ( Mom-tāz ) برگزيده ، منتخب ، برجسته ، جداشده
ممدوح ( Mam-dooh ) مورد مدح قرار گرفته
مُـنا ( Monā ) آرزوها
منادا ( Monādā ) ندا داده شده ،خوانده شده
منتخب ( Montakhab ) برگزيده
منتصر ( Montaser ) پيروز و غالب و چيره بر دشمن
منتظر ( Montazer ) در انتظار
مَنثور ( Mansoor ) افشانده شده ،کلام نثر
منجم ( Monaj-jem ) ستاره شناس ، اختر شناس
منذر ( Monzer ) هشدار دهنده به بيم
منزلت ( Manzelat ) مقام ، مرتبه ، احترام
منزه ( Monaz-zah ) پاك و پاكيزه
مَنسَک ( Mansak ) راه و روش عبادت، عبادتگاه
منش ( Manesh ) خوي ، صفت ، سرشت
منشور ( Man-shoor ) فرمان
منصف ( Mon-sef ) داد دهنده
منصور ( Man-soor ) پيروز ، غالب ، نصرت يافته
منصوره ( Mansoore ) مؤنث منصور ، زن پيروز و مظفر
منظر ( Manzar ) چشم انداز، دور نما ، محل نظر
مُنظَر ( Monzar ) مهلت داده شده
منعم ( Mon-`em ) احسان كننده ، بخشنده ، غني ، انعام داده
مُنفِق ( Monfegh ) انفاق کننده ،دهنده ی مال
منقوش ( Man-ghoosh ) نقش شده ، نگاشته
منهاج ( Men-hāj ) راه روشن ، جاده معلوم و مستقيم ، راه فراخ
منهاج الدین ( Menhāj-od-din ) راه روشن دین
منوچهر ( Manoo-chehr ) بهشت روي ، يكي از پادشاهان پيشدادي
منور ( Monav-var ) روشن و درخشان ، نوراني ، پرتو افكن
منوره ( Monav-vare ) مؤنث منور ، زن روشن و نوراني
منوش ( Manoosh ) نام كوهي كه منوچهر بالاي آن متولد شد
منوشان ( Manooshān ) حاكم فارس از جانب كيخسرو
منوشنگ ( Manooshang ) نام پدر هما در داستان هماي و همايون
مَنون ( Manoon ) روزگار
مَنون ( Manoon ) روزگار
منير ( Monir ) نوراني ، درخشان
منيرالدين ( Monired-din ) سبب روشنايي دين
منيره ( Monire ) زن نوراني و درخشان
منيژه ( Mani-zhe ) نام دختر افراسياب و معشوقه بيژن
منيع ( Mani` ) بلند و استوار
منيل ( Manil ) نایل آمده
مُنیب ( Monib ) نایب گیرنده ، بهار سرسبز ، باران زیاد
منیبه ( Moniba ) زیبایی بهار ، باران بسیار
مه آسا ( Mah-āsā ) مانند ماه ، زيباروي
مه پري ( Mah-pari ) پري ، همچون ماه زيبارو
مه سيما ( Mah-simā ) مهرو ، مهرخ
مهاباد ( Mah-ābād ) از نام هاي باستاني و نام شهري در غرب ايران
مهاجر ( Mohājer ) هجرت كننده ، دوري کننده از شهر و ديار
مِهاد ( Mehad ) زمین هموار، آرامشگاه
مهان ( Mehān ) بزرگان ، مهتران
مهاندخت ( Mahān-dokht ) ماه دخت ، زيبارو
مهبار ( Mah-bār ) بارنده ماه
مهبان ( Mah-bān ) نگهبان ماه
مهبانو ( Mah-bānoo ) زني كه مانند ماه زيباست ، سرور بانوان
مهبد ( Mah-bod ) نگهبان ماه ، كنايه از زن زيبا ، ناموزير انوشيروان
مهبوش ( Mah-boosh ) ورزيده و كسب كرده
مهپاره ( Mah-pāre ) ماه پاره ، كنايه از زيباروي
مهتاب ( Mah-tāb ) تابش ماه ، پرتو نور
مهتابان ( Mah-tābān ) ماه درخشان ، ماه تابان
مهتاج ( Mah-tāj ) دارنده تاجي چون ماه
مهتاز ( Mah-tāz ) كنايه از تندرو و سريع السير
مهتاش ( Mah-tāsh ) ماه وش ، زيباروي
مهتدي ( Moh-tadi ) هدايت شده
مهتر ( Meh-tar ) بزرگتر ، سرور ، رئيس
مهجور ( Mah-joor ) سخن پريشان ، جدامانده
مهداد ( Mah-dād ) داده وبخشنده ماه
مهدار ( Mah-dār ) ماه دارنده
مهدخت ( Mah-dokht ) دختر ماه ، سرور دختران
مهدعليا ( Mahde-oliā ) لقبي كه به مادر شاهان مي دادند
مهدي ( Mahdi ) هدايت شده ، ارشاد شده ، نام منجي عالم بشريت
مهديس ( Mah-dis ) مانند ماه زيبا ، زيباروي
مهديه ( Mah-die ) عطا و بخشش ، عروس فرستاده شده به خانه شوهر
مهذب ( Mohaz-zab ) پاكيزه ، پيراسته ، تربيت شده
مهذب الدين ( Mohaz-zab-od-din ) تربيت شده در دين
مهذبه ( Mohaz-zabe ) پيراسته ، تربيت شده
مهر ( Mehr ) محبت ، دوستي ، خورشيد
مهرآذر ( Mehr-āzar ) فروغ خورشيد ، يكي از موبدان پارس درزمان انوشيروان
مهرآذين ( Mehr-āzin ) خورشيد آراي
مهرآذين ( Mehr-āzin ) نام روستايي در بخش شهريار
مهرآرا ( Mehr-ārā ) آرائيده مهر و محبت
مهرآزاد ( Mehr-āzād ) خورشيد روي آزاده
مهرآزما ( Mehr-āzmā ) آزماينده مهر و محبت
مهرآسا ( Mehr-āsā ) مانند خورشيد زيبا ، خورشيدوش
مهرآفاق ( Mehr-āfāgh ) خورشيد جهان
مهرآگين ( Mehr-āgin ) آكنده از مهر و محبت
مهرآور ( Mehr-āvar ) دوستي ورزنده ، ابراز محبت كننده
مهرآيين ( Mehr-āyin ) داراي راه و روش خورشيد ، بخشنده ، باشكوه
مهراب ( Mahrāb ) داراي فروغ خورشيد ، نام پدر رودابه همسر رستم
مهراج ( Mehrāj ) مهاراجه ، راجه بزرگ
مهراد ( Mehrād ) آزاده بزرگ
مهراس ( Mehrās ) نام پدر الياس
مهراسپند ( Mehrās-pand ) كلام مقدس ، از ايزدان زرتشتي
مهراعظم ( Mehr-a`zam ) آفتاب ، خورشيد
مهرافروز ( Mehr-afrooz ) روشنايي دهنده خورشيد
مهرالنساء ( Meh-ron-nesā' ) مانند نگين در ميان زنان
مهرام ( Mah-rām ) ماه آرام ، رام شده خورشيد ، نام روستايي در آذربايجان
مهران ( Mehrān ) محبت و دوستي ، فروغ خورشيد
مهرانديش ( Mehrandish ) انديشه مهر و محبت
مهرانگيز ( Mehrangiz ) به وجود آورنده مهر و محبت
مهرانه ( Mehrāne ) مؤنث مهران
مهراورنگ ( Mehrowrang ) دارنده فـّر و شكوه خورشيد
مهرايزد ( Mehrizad ) پيمان خدا
مهربار ( Mehr-bār ) مهربارنده ، محبت كننده
مهربان ( Mehrbān ) بامهر و محبت ، شفيق
مهربانو ( Mehr-bānoo ) بانوي خورشيد ، نيكي كننده
مهربخت ( Mehr-bakht ) خورشيد طالع
مهربخش ( Mehr-bakhsh ) بخشنده محبت و دوستي
مهربرزين ( Mehr-barzin ) نام يكي از سه آتشكده ساساني
مهربنده ( Mehr-bande ) بنده مهر و محبت ، بنده خورشيد
مهرپرور ( Mehr-parvar ) پرورنده مهر و محبت
مهرپو ( Mehr-poo ) پوينده راه مهر و محبت
مهرپويا ( Mehr-pooyā ) پوينده راه مهر
مهرتاب ( Mehr-tāb ) آفتاب ، تابش خورشيد
مهرجهان ( Mehr-e-jahān ) خورشيد عالمتاب
مهرجو ( Mehr-joo ) طالب مهر و محبت ، جوينده مهر و دوستي
مهرخ ( Mah-rokh ) آن كه چهره زيبا همچون ماه دارد
مهرداد ( Mehr-dād ) داده و بخشنده مهر ، داده خورشيد
مهردار ( Mehr-dār ) با مهر و دوستي
مهردخت ( Mehr-dokht ) دختر خورشيد
مهرديد ( Mehr-did ) كسي كه مورد مهر و محبت قرار گرفته
مهرزاد ( Mehr-zād ) درخشان ، مهربان
مهرسا ( Mehr-sā ) مانند مهر
مهرشاد ( Mehr-shād ) خورشيد تابان
مهرشيد ( Mehr-shid ) خورشيد تابان
مهرك ( Mehrak ) خورشيد كوچك ، زيبا و درخشان
مهركام ( Mehr-kām ) كام گيرنده از مهر
مهركوش ( Mehr-koosh ) كوشش كننده در طريق مهر
مهركيش ( Mehr-kish ) داراي آيين ميترا ، آن كه آيين او مهر و محبت است
مهرگان ( Mehregān ) ماه مهر، نوايي در موسيقي
مهرگل ( Mehr-gol ) گل خورشيد
مهرلقا ( Mehr-laghā ) دارنده چهره زيبا مانند خورشيد
مهرمند ( Mehr-mand ) صاحب مهر و محبت
مهرناز ( Mer-nāz ) داراي مهر و ناز
مهرنام ( Mehr-nām ) آن كه نام مهر و محبت را دارد
مهرنگار ( Mehr-negār ) آراينده مهر
مهرنوش ( Mer-noosh ) خورشيد جاويد
مهرنيا ( Mehr-niyā ) از نژاد مهر
مهرو ( Mah-roo ) داراي چهره زيبا مانند ماه ، زيبارو و جميله
مهروار ( Mehr-vār ) مانند خورشيد
مهروان ( Mehrvān ) مهربان
مهرورز ( Mehr-varz ) محبت كننده
مهروش ( Mehr-vash ) مانند خورشيد
مهروند ( Mehr-vand ) صاحب مهر
مهروي ( Mah-rooy ) ماه روي ، زيباروي
مهرويه ( Mehrooye ) منسوب به مهر و محبت
مهري ( Mehri ) داراي مهر و محبت
مهرياب ( Mehr-yāb ) يابنده مهر ، كسي كه طالب مهر و محبت است
مهريار ( Mehr-yār ) با مهر و محبت
مهريز ( Mehriz ) مكاني منسوب به مهر ، شهركي نزديك يزد
مهرين ( Mehrin ) منسوب به مهر از بناهاي اصفهان كه طهمورث آن را بنا كرد
مهرينه ( Mehrine ) منسوب به مهر
مهزاد ( Mahzād ) زاده ماه ، شاهزاده
مهسا ( Mahsā ) مانند ماه زيبارو
مهسان ( Mahsān ) شبيه به ماه
مهستي ( Mahasti ) بانوي زيبا ، ماه بانو
مهسو ( Mah-soo ) در راستاي ماه
مهشاد ( Mah-shād ) ماه درخشان
مهشيد ( Mah-shid ) ماهتاب ، پرتو قمر ، ماهتاب
مهفام ( Mah-fām ) ماه رنگ ، روشن و تابان
مهفروز ( Mah-forooz ) افروزنده ماه
مهكام ( Mah-kām ) در آرزوي ماه
مهگل ( Mah-gol ) ماه گل
مهلا ( Mah-lā ) دوستانه ، آهسته
مهلار ( Mah-lār ) نام رأي دهنده در كتاب طوطي نامه
مهنا ( Mah-nā ) گوارا ، خوشايند
مهناز ( Mah-nāz ) ناز ماه ، زيبارو
مهنام ( Mah-nām ) هم نام ماه
مهنوش ( Mah-noosh ) ماه جاويدان
مهوار ( Mah-vār ) مانند ماه زيبا
مهوش ( Mah-vash ) مانند ماه ، زيبا رو
مهوند ( Mah-vand ) مانند ماه زيبا
مهيار ( Mah-yār ) كنايه از عاشق شب زنده دار
مهيلا ( Mahilā ) ريگ پراكنده
مهيمن ( Mohay-men ) ايمن كننده ، گواه صادق
مهين ( Mahin ) منسوب به ماه ، زيبارو
مهين بانو ( Mahin-bānoo ) بانوي زيبا و بزرگ
مهين دخت ( Mahin-dokht ) دختر بزرگ و زيبا
مهينه ( Mahine ) بزرگانه ، مهترانه
موبد ( Mobad ) رئيس ديني زرتشتيان
موتمن ( Mo'-tamen ) امين ، مورد اطمينان
موثق ( Movas-sagh ) مورد اطمينان ، معتمد ، محكم
موج ( Mowj ) تلاطم آب
موحد ( Movah-hed ) يكتا پرست ، توحيد
موحده ( Movah-hede ) مؤنث موحد ، زن موحد و يكتا پرست
مودب ( Mo-'ad-dab ) با ادب ، تربيت شده
مودت ( Mavad-dat ) دوستي ، محبت
مودود ( Mow-dood ) محبوب ، دوست ، مورد مهر و محبت
موذن ( Mo-az-zen ) اذان گو
موزون ( Mow-zoon ) سنجيده ، متناسب
موزونه ( Mawzoona ) کوتاه قد و خوش فکر
موژان ( Mozhān ) چشم خواب آلود ، چشم زيبا و خمار
موسي ( Moosā ) تيغ سلماني ، پيامبر يهود
موعِظَه ( Mawezah ) پند ، اندرز
موعود ( Maw-`ood ) وعده كرده ، وعده داده شده ، از القاب امام مهدي (عج)
موفق ( Movaf-fagh ) كامروا ، كامياب ، توفيق يافته
موفق الدين ( Movaf-fagh-od-din ) موفق در دين
موقر ( Movagh-ghar ) احترام کرده شده ، باوقار ، محترم
مولا ( Mow-lā ) سرور
مولانا ( Mowlānā ) خواجه ما ، آقاي ما
مولود ( Mow-lood ) زمان ولادت ، زاييده شده ، پديد آمده
مَولی ( Mawlā ) آقا
مومن ( Mo'-men ) گرونده ، با ايمان
مومنه ( Mo'-mene ) مؤنث مومن ، زن با ايمان
مونا ( Monā ) ضمانت و مسئوليت مشترك
مونس ( Moones ) همدم ، يار ، همنشين ، همراز
مويد ( Moay-yed ) تأييد كننده ، تقويت كننده
مويدالدين ( Mo'ay-yed-od-din ) تقويت كننده آيين
ميبد ( Mey-bod ) يكي از شهرهاي يزد
ميترا ( Mitrā ) مظهر خورشيد و فروغ ، مهر
ميثاق ( Misagh ) عهد و پيمان ، عهد استوار
ميثم ( Mey-sam ) نام يكي از ياران حضرت علي ( ع )
ميچكا ( Mich-kā ) گنجشك
ميخوش ( Mey-khosh ) ترش و شيرين
مير ( Mir ) سيد ، آقا
ميرزا ( Mirzā ) اميرزاده ، كاتب ، مرد شريف و پاك نژاد
ميسان ( Misān ) زني وفادار، باوقار و استوار
ميشانه ( Mishāne ) نام ديگر حوا
ميعاد ( Mi-`ad ) زمان وعده كردن
ميكائيل ( Mikā'il ) از فرشتگان مقرب درگاه خداوند
ميگون ( Mey-goon ) به رنگ سرخ چون شراب
ميلاد ( Milād ) آفريده مهر ، زمان ولادت
ميلان ( Milān ) نام روستايي از توابع شهر كُرد
ميمنت ( Meymanat ) مبارك ، خجسته
ميمون ( Meymoon ) مبارك ، خجسته ، نام گلي است ، نام حيواني بازيگوش
ميمونه ( Meymoone ) مؤنث ميمون ، نام دختر امام موسي كاظم ( ع )
مينا ( Minā ) نام گلي است ، آبگينه ، شيشه
ميناب ( Mināb ) از شهرهاي جنوب كشور
مينادخت ( Minā-dokht ) دختر مينا
ميناگر ( Minā-gar ) مينا كار ، آن كه مينا مي سازد
ميناوش ( Minā-vash ) مانند مينا ، به رنگ مينا
مينو ( Minoo ) بهشت ، فردوس برين ، آسمان ، چرخ
مينوبانو ( Minoo-bānoo ) بانوي بهشت
مينوچهر ( Minoo-chehr ) آن كه چهره اي بهشتي دارد ، بهشت ،رخسار
مينودخت ( Minoo-dokht ) دختر بهشتي و زيبا
مينوزاد ( Minoo-zād ) زاده بهشت ، بهشت زاده ، زيبا و پاك
مينوفر ( Minoo-far ) داراي فـّر و شكوه بهشتي
ميهن ( Mihan ) محل اقامت ، وطن
ميهن آرا ( Mihan-ārā ) آراينده ميهن ، موجب آراستگي ميهن
ميهن پرست ( Mihan-parast ) ميهن دوست ، آن كه كشورش را دوست دارد
ميهن داد ( Mihan-dād ) داده ميهن ، عطيه ميهن ، عدل كشور
ميهن دخت ( Mihan-dokht ) دختر برگزيده ميهن
ميهن دوست ( Mihan-doost ) دوستدار ميهن ، ميهن پرست
ميهن فروز ( Mihan-forooz ) افروزنده ميهن ، موجب روشني كشور
ميهن فروغ ( Mihan-foroogh ) نور و روشنايي كشور
ميهن يار ( Mihan-yār ) يار و دوست ميهن
مکنون ( Maknoon ) پوشیده شده، پنهان داشته شده
مکنیت ( Makinat ) وقار ، جاه و منزلت
میمنه ( Maimana ) طرف راست ، برکت، خوشبختی
میکال ( Mikāl ) فرشته ی الهی