فرهنگ اسامی س

فرهنگ نام های اصیل ایرانی

روی حروف مورد نظر کلیک کنید:

 

الف

ب

پ

ت 

ث

ج

چ

ح

خ

د

 ذ 

ر

 ز 

 ژ

س 

 ش

ص 

ض 

ط 

ظ 

ع 

غ 

ف 

ق 

ک 

گ 

ل

 م 

ن 

 و 

ه

ی

   
س

سائب ( Sā'eb ) جاري ، شتابان
سائِبَه ( Sā'eba ) بنده ی آزاد شده
سائِح ( Sāeh ) جهانگرد ، سیاحت کننده ، روزه دار
سائِغ ( Sāegh ) گوارا
سائل ( Sā'el ) سؤال كننده ،‌ نان خواه ، ‌گدا
سابِح ( Sābeh ) شنا کننده ، تندرو
سابِحَه ( Sābeha ) شنا کننده ، تندرو
سابق ( Sā-begh ) پيش ، قبلي ، گذشته
سابق الدين ( Sābegh-ed-din ) پيشرو در دين و آيين
سابين ( Sā-bin ) رود ارس ، سرو كوهي
ساتگين ( Sātegin ) پياله و قدح بزرگ شراب ، اين لغت در اصل تركي و به معني مطلوب و معشوق است
ساجد ( Sā-jed ) سجده كننده ، ‌سر بر زمين نهاده
ساجده ( Sā-jede ) مؤنث ساجد ، زني كه زياد سجده مي كند
ساچلي ( Sāch-li ) زني با گيسوي پُر پشت
ساحَت ( Sāhat ) صحن ، ناحیه ، طرف
ساحر ( Sāher ) جادوگر ، سحركننده
ساحره ( Sāhere ) كنايه از زن افسونگر و دلربا ،‌ زن جادوگر و افسونگر
ساحِل ( Sāhel ) كناره ، كرانه ، كنار دريا
سادات ( Sādāt ) به فرزندان پيامبر و ائمه اطلاق مي شود،‌ سروران
سار ( Sār ) پرنده خوش آواز
سارا ( Sārā ) خالص ، پاك ، زبده ، خالص و صاف ، خالص و ویژه
ساراب ( Sārāb ) سرچشمه آب
سارابانو ( Sārā-bānoo ) بانوي برگزيده و بي عيب
سارادخت ( Sārā-dokht ) دختر بي ريا و بي غل وغش ،‌ دختر صاف وبي آلايش
ساراك ( Sārāk ) مرغي كوچك و سياه
سارال ( Sārāl ) يكي از دهستان هاي ديواندره سنندج
ساران ( Sārān ) سرها
سارب ( Sāreb ) آشکار ، پیدا
سارگن ( Sār-gen ) شاه مهربان و عادل
سارنگ ( Sā-rang ) نام سازي شبيه كمانچه
ساره ( Sāre ) نام مرغكي سياه رنگ و خوش آوازه كه چون طوطي سخن مي گويد ، نام يكي از دو زن حضرت ابراهيم كه مادر اسحاق است ، نام نوعي پارچه كه به ساري معروف است
سارونه ( Sāroone ) تاك انگور ، شاخه رز
ساري ( Sāri ) پارچه اي لطيف مخصوص زنان هندي ، درعربي سرايت كننده و رونده
سارينا ( Sārinā ) خالص ، پاك
ساريه ( Sāriye ) جاري ، رونده ، ستون ، ابر شبانگاهي ، زن رونده
سازگار ( Sāz-gār ) سازش كننده ، موافق ، هماهنگ
ساسان ( Sā-sān ) جد ساسانيان ، پدر بابك ، خلوت نشين ، درويش
ساعد ( Sā-`ed ) قسمتي از دست ، مددكار ، قدرت
ساعده ( Sā-`ede ) شير بيشه ، مجراي آب به سوي نهر يا دريا، مددكار
ساعي ( Sā-`ei ) كوشا ، جدي ، كاري ، كوشنده ، سعي كننده
ساغر ( Sā-ghar ) جام ، پياله ، قدح
سافر ( Sā-fer ) مسافر ، به سفر رونده
ساقي ( Sāghi ) فيض رساننده ،‌ آن كه تشنگي را فرو نشاند، آن که سیراب کند
سالار ( Sālār ) سردار ، پير ، رئيس ، سرلشكر
سالك ( Sālek ) مسافر و راه رونده ، ‌طالب راه حق
سالم ( Sālem ) درست ، بي عيب ، تندرست ‌، بی عیب و نقص
سالومه ( Sāloome ) مادر حضرت يعقوب ، دختر خوانده ی هیرود پادشاه یهود که سَرِ یحیی را از اوطلب کرد
سام ( Sām ) محافظت كننده ، ‌پدر زال و جد رستم
سامان ( Sāmān ) جد سامانيان ، ‌قدرت ، اسباب ، ‌وسايل ، نظم
سامانه ( Sāmāne ) منسوب به سامان
سامدخت ( Sām-dokht ) دختر پُر جنب وجوش و شجاع ، دختر والامقام
سامع ( Sāme` ) شنونده
سامعه ( Same-`e ) مؤنث سامع ، شنونده
سامن ( Sāmen ) آواز ، صدا ، ترانه
سامه ( Sāme ) عهد و پيمان ، سوگند ، ‌قسم
سامو ( Sāmoo ) قصه گو ، نقال ،‌ افسانه سرا
سامي ( Sāmi ) بلند مرتبه
ساميا ( Sāmiyā ) ماه يازدهم از سال ايرانيان در دوره هخامنشي
ساميار ( Sām-yār ) مددكار سام ،‌ مانند آتش
ساميه ( Sāmiye ) زن بلند مرتبه
ساناز ( Sānāz ) نام گلي است ، بي همتا و بي مانند
سانلي ( Sān-li ) نامدار ، مشهور
سانوا ( Sānovā ) كسي كه سخنان شيوا بگويد ، ساونهاوا نام خواهر جمشيد
ساني ( Sāni ) مقدس
سانیا ( Sāniyā ) نام خاندانی از موبدان زرتشتی
ساهر ( Sāher ) بيدار ، بيدار بودن در شب
ساهره ( Sāhere ) مؤنث ساهر ، بيدار ، زن عابد و شب زنده دار
ساهويله ( Sāhoile ) نام زني كه در علم تعبير خواب مشهوربوده است
ساهي ( Sāhi ) غافل ، فراموشكار
ساوه ( Sāve ) زر خالص
ساويز ( Sāviz ) خوش خلق ، نيك خواه
ساويس ( Sāvis ) گرانبها ، لباس پنبه اي كه در هنگام جنگ مي پوشند
سايان ( Sāyān ) ساينده
ساينا ( Sāyenā ) سيمرغ ، عنقا
سايه ( Sāye ) منطقه تاريك ، حشمت و وقار، شكل هر چيزي كه در برابر منبع نور قرار دارد
سبا ( Sabā ) كبوتر ، نام شهري كه بلقيس ملكه آن بود
سُبات ( Sobāt ) آسایش
سبحان ( Sob-hān ) پاكيزه كردن ، ‌منزه
سبزبهار ( Sabze-bahār ) بهار سبز
سبكبار ( Sabok-bār ) سبك وزن ، ‌خوشحال
سبكتكين ( Sabok-takin ) خوش قدم ،‌ نيك قدم
سبلان ( Sabalān ) نام كوهي در آذربايجان شرقي
سبو ( Saboo ) كوزه سفالي
سپاس ( Sepās ) تشكر ، حمد ، ستايش ، شكر
سپاسه ( Sepāse ) سپاس ، منت نهادن ، لطف
سپانو ( Sepāno ) دانا ، هوشيار
سپاهان ( Sepāhān ) نام يكي از شهرهاي اصفهان ، لشكريان
سپرداد ( Separ-dād ) داماد داريوش
سپنتا ( Sepantā ) مقدس
سپنتاداد ( Sepantā-dād ) داده و بخشنده مقدس
سپنتام ( Sepantām ) پدر زرتشت
سپند ( Sepand ) دارنده انديشه نيك ، اسفند ، ماه دوازدهم از سال شمسي ، پندار نیک
سپندار ( Sepandār ) پسر گُشتاسب شاه ايران كه آن را اسفنديار و سپنديار نيز گويند
سپندان ( Sepandān ) خردل که تخمي است دارویي ، بوته و گياه اسفند
سپنديار ( Sepand-yār ) اسفنديار ، شمع
سپهدار ( Sepah-dār ) رئيس و فرمانده ‌لشكر كه امور جنگ به او محول شده باشد ، سرلشگر
سپهر ( Sepehr ) آسمان ، فلك ، بخت و طالع ، زمانه ، روزگار
سپهرار ( Sepehrār ) اوج آسمان ، اوج
سپهرام ( Sepehrām ) پهلواني شجاع از خاندان افراسياب
سپهران ( Sepehrān ) فلك ، آسمان
سپهربند ( Sepehr-band ) نگهدارنده سپر
سپهرداد ( Sepehr-dād ) داده و بخشنده آسمان ، نام داماد داريوش بزرگ هخامنش كه به دست مقدوني ها كشته شد
سپيدار ( Sepidār ) درخت صنوبر ، مخفف سفيدار و از درخت هاي بي ثمر است و نوعي بيد كه به واسطه ‌ی سفيدي چوبش ، آن را سپيدار گويند
سپيدان ( Sepidān ) جمع سپيده ، نام قلعه اي در فارس از بناهاي تخت جمشيد
سپيده ( Sepide ) صبح ، سحرگاه ، صبح صادق ، ‌روشني صبح
ستا ( Setā ) خودستا ، ‌در تركيب به معني ستاينده
ستاتيرا ( Setātirā ) نام دختر داريوش سوم كه به همسري اسكندر در آمد
ستار ( Sat-tār ) يكي از نام هاي خداوند ، پرده پوش ، پوشاننده
ستاره ( Setāre ) اختر ، كوكب ، هر يك از نقطه هاي درخشان كه شب در آسمان ديده مي شد ، نوع خيمه
ستاك ( Setāk ) هر شاخ نورسته تازه و نازك را گويند كه از بيخ درخت بجهد
ستانه ( Setāne ) آستانه
سِتّي ( Set-ti ) ملول گشتن ، بانوي من ، لقب مريم مادرعیسی ، نام دختر امام موسي بن جعفر(ع) معروف به معصومه
ستوده ( Sotoode ) ستايش شده ، پسنديده ، تمجيد شده
ستوه ( Sotooh ) به تنگ آمدن ، خسته شدن
ستيا ( Setiā ) دنيا ، روزگار
سجاد ( Saj-jād ) بسيار سجده كننده ، ‌لقب امام چهارم ( ع )
سجّيه ( Saji-ye ) اخلاق خوب ، اخلاق پسنديده
سجود ( Sojood ) عبادت ، پرستش ، بندگي
سحاب ( Sahāb ) ابر ،‌ ابر بارنده
سحابه ( Sahābe ) يك تكه ابر
سحر ( Sahar ) سپيده دم ، پيش از طلوع صبح ، سحرگاه
سحر آفرين ( Sahar-āfarin ) ساحر ، جادوگر
سَحور ( Sahoor ) سَحري ، آنچه كه هنگام سَحري مي خورند
سخا ( Sakhā ) جوانمردي ، كرم ،‌ بخشش
سخاوت ( Sakhāvat ) بخشش
سخنگو ( Sokhan-goo ) كسي كه سخن مي گويد
سخي ( Sakhi ) سخاوتمند ، كريم ، بخشنده
سِدرَه ( Sedra ) نوعی درخت است
سديد ( Sadid ) محكم و استوار
سديدالدين ( Sadid-ed-din ) استوار در دين و آئين
سراب ( Sarāb ) زمين شوره و جایي در بيابان و سطح جاده ها كه درتابش و روشنایي آفتاب از دور مثل آب به نظر مي آيد
سراج ( Serāj ) چراغ ،‌ آفتاب
سراج الدين ( Serāj-ed-din ) چراغ دين
سرافراز ( Sar-afrāz ) سربلند ، متكبر ، مفتخر ، ممتاز
سرايش ( Sorāyesh ) سرودن
سرباز ( Sarbāz ) آماده فدا كردن سر و جان
سرخ ( Sorkh ) قرمز رنگ
سرخاب ( Sorkhāb ) نام سهراب پسر رستم
سرخه ( Sorkhe ) نوعي كبوتر ، پسر افراسياب
سرخوش ( Sar-khosh ) سرمست ، خوشحال ، شادمان ، بانشاط
سرشار ( Sar-shār ) لبريز ، پُر
سرشك ( Sereshk ) قطره ی اشك
سرگلان ( Sar-golān ) بهترين گل در ميان گلها
سرگيس ( Sergis ) رنگين كمان
سرمد ( Sar-mad ) هميشه ، ‌پيوسته ، جاويد
سرمست ( Sar-mast ) خوشحال
سرمه ( Sor-me ) توتيا، گَرد نرم شده ، سولفور آهن جهت سياه كردن مژه های چشم
سرو ( Sarv ) جوانمرد گرديدن ، درختي هميشه سبز ،كنايه از قد رشيد و محبوب
سروانه ( Sarvāne ) بلند ، خوش قامت
سرود ( Sorood ) آواز نشاط انگيز ، نغمه ، شعر آهنگدار
سَروَر ( Sar-var ) رئيس ، بزرگ ، خداوند ، سيد
سُرور ( Soroor ) شاد كردن ، شادماني ، نشاط ، خوشحالي
سروش ( Soroosh ) فرشته ، جبرئيل ، شنيدن الهام ، ‌وحي
سروناز ( Sarvenāz ) از انواع سرو ، نوعی از درخت سرو به شکل مخروطی
سرير ( Sarir ) اورنگ ، تخت پادشاهان ، تخت ، مسند
سُعاد ( So`ād ) خوشبخت
سعادت ( Sa`ā-dat ) خوشبختي ، نيكبختي ، اقبال
سعد ( Sa`d ) مبارك ، خجسته ، نيك
سعدالدين ( Sa`ded-din ) خجسته دين ، موجب سعادت دين
سعدان ( Sa`-dān ) گياهي از تيره گل سرخ داراي برگ هاي متناوب و گل هاي محوري داراي اندامهاي پُرز آلود
سَعدي ( Sa`di ) نام يكي از شاعران قرن هفتم ، خوشبخت
سعديه ( Sa`diye ) مبارك ، مؤنث سعدي زن خوشبخت
سعيا ( Sa`-yā ) پيغمبري كه بشارت آمدن مسيح را داد
سعيد ( Sa`eid ) نيك بخت ، سعادتمند ، خجسته ، همايون
سعيده ( Sa`eide ) مؤنث سعيد ، زن سعادتمند ، زن مبارك
سعير ( Sa`eir ) بتي بوده است
سفاح ( Saf-fāh ) مرد فصيح ، مرد سخنور
سقراط ( Sogh-rāt ) از فلاسفه بزرگ يونان
سكينه ( Sakine ) آرام ، آرامش ، وقار ، سنگين
سُلاله ( Solāle ) نسل ، خلاصه ی هر چيز ، برگزيده
سلامان ( Salāmān ) نام درختي است ،‌ قهرمان داستان سلامان و ابسال جامی
سلامت ( Salāmat ) بي عيب ، سالم ، قوي بنيه
سلامه ( Salāme ) تندرستي ، رودي در شهرستان بهبهان ، ‌دختر يزدگرد سوم و همسر امام حسين ( ع )
سلجوق ( Sal-joogh ) جد خاندان سلجوقيان در قرن چهارم
سلحشور ( Salah-shoor ) جنگنده ، سپاهي دلير
سلطان ( Sol-tān ) پادشاه ، قدرت ،‌ والي ،‌ امير
سُلطانه ( Sol-tāne ) ملكه ، ‌شهبانو
سَلم ( Salm ) یکی از پسران فريدون
سلما ( Salmā ) نام گياهي ، نامي براي زنان ، تعظيم
سلمان ( Salmān ) نام كوهي است ، نام يكي از صحابه پيامبر
سَلمَهَ ( Salama ) نام گياهي است ، ‌سرمه
سَلمَهِ ( Salame ) زن نازك اندام
سُلمی ( Solmā ) زن سالمتر ونیرومندتر
سلوان ( Solvān ) داروي بي غمي ، مهره افسون
سلوك ( Solook ) راه رفتن ، رفتار ، روش
سَلوي ( Sal-vā ) مايه تسلّي ، عسل ، گل مريم ، رهنمای قرآنی
سَليل ( Salil ) فرزند ، شراب ، شمشير بركشيده
سليله ( Salile ) مؤنث سليل ، نام مادر حضرت امام حسن عسگري ( ع ) ، دختر ، دخت
سليم ( Salim ) درست و صاحب سلامت ، مطيع و بي عيب
سليمان ( Soleiymān ) پيغمبري معروف ، پسر حضرت داوود ( ع ) ، ‌پادشاه
سليمه ( Salime ) مؤنث سليم ، زن رام ، زن مطيع ، زن سالم و بي عيب
سَماء ‌ ( Samā' ) آسمان ، ‌سقف خانه يا چادر
سمانه ( Samāne ) بلدرچين ،‌ نام همسر امام حسن ( ع ) ، زن چاق و فربه
سَماوات ( Samāvāt ) آسمانها
سمر ( Samar ) افسانه ، روزگار ، حكايت
سمرا ( Samrā ) زن گندمگون
سمك ( Samak ) بلند كردن ، بلند شدن
سَمّاع ( Sam-mā` ) بسیار شنونده ، مطیع
سمن ( Saman ) شبدر ، ياسمن ، نام گلي سفيد و خوشبو ، رخساره ، ياس
سمن چهره ( Saman-chehre ) روي رخسار ، چهره ، داراي چهره زيبايي مانند ياس
سَمَنبر ( Samanbar ) خوشبو ، معطر ، كسي كه بوي خوش دارد ،آنكه سمن در بر گرفته و از او بوي خوش بر‌آيد
سمنبوه ( Samanbooh ) خوشبو ، معطر
سمند ( Samand ) اسب زرد رنگ
سمندخت ( Saman-dokht ) دختر سمن ، دختري مانند سمن خوشبو و معطر
سمندر ( Samandar ) جانوري افسانه اي كه در آتش زندگي ميكند و نمي سوزد
سمنگان ( Samangān ) نام شهري از طخارستان آن سوي بلخ
سَميح ( Samih ) باگذشت ، بزرگوار
سمير ( Samir ) افسانه گونه ، داستان گوي ، ‌روزگار ، زمانه
سميرا ( Samirā ) زن گندمگون ، گياهي طبّي
سميع ( Sami` ) شنوا ، يكي از نام هاي خداوند ، شنونده ، خوب
سَميعه ( Sami`e ) زن شنوا
سمين ( Samin ) فربه ، چاق ، سخن عالي
سمينه ( Samine ) پارچه نازك ، زن خوش اندام
سُميه ( Somai-ye ) همنام ، همتا ، مادرعمار ياسر ، رفيع
سَنا ( Sanā ) روشنايي ، ‌فروغ ، ‌بلندي ، ‌رفعت
سنايي ( Sanā-ei ) شاعر عاليقدر قرن ششم
سنباد ( Sanbād ) سندباد ، دريانورد مشهور افسانه اي ،پسر گشتاسب
سُنبل ( Sombol ) خوشه گندم ، گياهي از تيره سوسن ها
سُنبله ( Sombole ) خوشه گندم
سَنجر ( San-jar ) پرنده اي شكاري ،‌ يكي از پادشاهان سلجوقي
سُندُس ( Son-dos ) دیبای لطیف و گرانبها
سنقر ( Son-ghor ) پرنده اي شكاري ،‌ شهري در غرب ايران
سنيه ( Sanie ) زن بلند مرتبه ،‌ زن عالي مرتبه
سُها ( Sohā ) ستاره اي كم نور و مخفي كه براي امتحان ديد چشم مورد نظر بود
سِهام ( Sehām ) تيرها ، بهره ، نصيب ، سهم
سهراب ( Soh-rāb ) فرزند رستم ، دارنده رنگ سرخ ، سرخاب
سِهره ( She-re ) پرنده خوش آواز
سهند ( Sahand ) كوه آتش نشان ، محكم ، ‌پابرجا
سَهي ( Sahi ) راست ، درست ، تازه ، مستقيم رویيده ، نوجوان
سهيل ( Soheil ) ستاره اي درخشان
سهيلا ( Soheilā ) نرم ، لطيف ، ملايم
سَواء ( Savā' ) عدل ، مساوی ، همواره
سودابه ( Soodābe ) دختر پادشاه هاماوران و همسر كيكاووس كه عاشق سياوش و به دست رستم كشته شد
سودمند ( Sood-mand ) نافع ، برومند ، بارور
سوده ( Soode ) ساييده شده ، لمس شده ، فرسوده
سورا ( Soorā ) معادل ثريا ، ستاره پروين
سورا ( Soorā ) نيرومند ، قوي
سورج ( Sooraj ) شمشير
سَورَن ( Sooran ) نيرومند ، توانا
سورِنا ( Sorenā ) يكي از سرداران شجاع ايران
سوره ( Soore ) از اجزاي قرآن كريم
سوري ( Soori ) سرخ رنگ ، گل سرخ ، گل محمدي ، شادي ، خوشحالي
سوسن ( Soosan ) نام گلي از تيره زنبق ها با رنگ هاي مختلف
سوسنبر ( Soosanbar ) گياهي از تيره نعنائيان ، نامي براي زنان
سوگل ( Sow-gol ) محبوب ، برگزيده ، معشوق ، گل سرسبد
سوگند ( Sow-gand ) قسم ،‌ عهد ،‌ اعتراف ، اقرار ، پيمان
سولماز ( Sol-māz ) زني كه پژمرده نمي شود، شاداب و هميشه بهار
سونا ( Sonā ) اردك وحشي ، دعا كننده ،‌ ستاينده
سُوی ( Sovā ) صاف ، راست ، میانه ، دیگری
سَوِیّ ( Savii ) برابر ، همواره ،عدل
سياره ( Say-yāre ) قافله ، كاروان ، مؤنث سيار
سيام ( Siyām ) نام سابق ِنزديك سمرقند
سيامك ( Siyāmak ) دارنده موي سياه ، پسر كيومرث
سياوش ( Siyāvash ) فرزند كيكاووس كه مظلومانه كشته شد ، دارنده اسب نر سياه
سيد ( Say-yed ) سرور ، آقا ، ‌مهتر ، بزرگ ، پيشوا
سيرانوش ( Sirānoosh ) گردش ، تماشا ، نام ديگر شيرين معشوقه خسرو پرويز
سيرنگ ( Sirang ) سيمرغ ، عنقا
سيروان ( Sir-vān ) زيبا ، قشنگ ، نام رودي است
سيروس ( Siroos ) تلفظ يوناني كوروش
سيف ( Seif ) شمشير برنده ، ‌ساحل ، شمشير ماهي ، شمشير زدن ، شكافته شدن
سيف الله ( Seif-ol-lāh ) شمشير خدا ،‌ لقب خالد بن وليد ،‌سردار عرب
سيما ( Simā ) نشان و علامت ، قيافه ، چهره ، صورت ، روي
سيماب ( Simāb ) رخسار
سيمبر ( Sim-bar ) دارنده بدن سفيد ،‌ سيم تن ، سيمين تن
سيمرغ ( Si-morgh ) مرغي است افسانه اي
سيمين ( Simin ) نقره گين ، منسوب به سيم و نقره
سيمين فر ( Simin-far ) مفتخر و سرافراز از سپيدبخت بودن
سيمينه ( Simine ) سمين ، نقره گون
سينا ( Sinā ) نام كوهي در مصر ، سوراخ كننده
سينا دخت ( Sinā-dokht ) نام شبه جزيره اي در شمال شرقي مصر، نام پدر ابوعلي سينا
سينداد ( Sin-dād ) داده ی سين ، سيمرغ
سيندخت ( Sin-dokht ) دختر سيمرغ ، ‌نام فرشته اي در دين زردتشت
سيه چشم ( Siyah-cheshm ) نام قاتل فرخزاد ساساني
سيه سار ( Siyah-sār ) داراي سر سيه ،‌ گنهكار
سيّار ( Say-yār ) بسيار سير كننده
سیرَت ( Sirat ) سنت ، مذهب ، خلق و خو

اشتراک‌گذاری
یک نظر
  1. چقدر اسمای ایرانی!!!!!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *