فرهنگ نام های اصیل ایرانی
روی حروف مورد نظر کلیک کنید:
ز
زائره ( Zā'ere ) زيارت كننده ، ديدار كننده
زاب ( Zāb ) هشتمين پادشاه پيشدادي ، ياري كننده ، از رودهاي غرب ايران
زاد هرمز ( Zād-hormoz ) يكي از پيروان فرقه ديناوريه
زادان ( Zādān ) منسوب به زاد و آزاد ، سرسلسله زادينان كه به زمان حضرت رسول ( ص ) برمي گردد
زادانفر ( Zādān-far ) زاييده از نور و روشني
زادانفرخ ( Zādān-far-rokh ) رئيس نگهبانان عصر خسرو پرويز ، خوشبخت
زادبخت ( Zād-bakht ) خوشبخت زاده شده
زادبن ( Zād-bon ) اصيل ، نژاد
زادچهر ( Zād-chehr ) داراي نژاد اصيل و آزاد
زادفر ( Zād-far ) زاده فـّر ، شكوه ، شكوهمند
زادفرخ ( Zād-far-rokh ) يكي از ايرانيان اصيل است ، فرخزاد ، سعيد
زادمهر ( Zād-mehr ) زاده نور و روشنايي و محبت ، زاده خورشيد
زادي ( Zādi ) منسوب به آزاد ، از بزرگان ايران در اواخر عهد ساساني
زال ( Zāl ) پير فرتوت سپيد موي ، نام پدر رستم
زامل ( Zāmel ) شاعر دلاور و از ياران معاويه در جنگ صفين
زامياد ( Zām-yād ) نام فرشته اي در دين زردتشت ، زمين زاده ، روز بيست وهشتم از هر ماه شمسی
زانا ( Zānā ) دانا ، حكيم
زاهد ( Zāhed ) گوشه گير ، متدين ، پرهيزکار ، پارسا
زاهِدَه ( Zāheda ) پارسا ، تارک دنیا
زاهر ( Zāher ) رنگ درخشان و صاف ، روشن و صاف
زاوا ( Zāvā ) داماد
زاور ( Zāvar ) خدمتكار ، خادم ، حيوان سواري
زاوس ( Zāvos ) ستاره زهره
زاوش ( Zāvosh ) ستاره مشتري ، يكي از خدايان يونانيان قديم
زاويه ( Zāviye ) كُنج ، گوشه ، ركن خانه ، آشيانه
زبرجد ( Zebar-jad ) سنگي است قيمتي و با شفافيت و جلاي شيشه به رنگ سبز مايل به زرد
زَبور ( Zaboor ) کتاب ها، عقل ها و خردها
زبيده ( Zobay-de ) زن هارون الرشيد ، دختر جعفر بن منصور
زبير ( Zobeyr ) مرد نيرومند و سرسخت ، پسرعمه پيغمبر و برادرزاده حضرت خديجه
زُجاج ( Zojāj ) شیشه ، آبگینه
زجاجه ( Zojāje ) آبگينه ، شيشه
زر ( Zar ) فلزي گرانبها به رنگ زرد و درخشان و قابل تورق
زرآسا ( Zar-āsā ) مانند طلا ، چون طلا ، زرين
زراختر ( Zar-akh-tar ) ستاره طلايي ، كوكب نوراني
زرار ( Zarār ) تيزفهم ، سبك روح
زرافشان ( Zar-afshān ) نثار كردن زر ، افشاننده زر
زراوند ( Zarāvand ) گياهي با گل هاي ارغواني و صورتي
زربار ( Zar-bār ) داراي بار زر
زربان ( Zar-bān ) نگهبان زر
زربخش ( Zar-bakhsh ) بخشنده و عطا كننده زر
زربين ( Zar-bin ) از درختان جنگلي چون سرو كوتاه
زرتاب ( Zar-tāb ) تابنده چون زر
زرتشت ( Zar-tosht ) نام پيشرو و پيشواي زرتشتيان
زردخت ( Zar-dokht ) دخترطلايي ، زرين دخت ، كنايه از زيبا و با وقار و ارزشمند بودن
زرديس ( Zar-dis ) طلايي ، زرفام ، زرگونه
زرستون ( Zarastoon ) دختر ارجاسب كه زيباترين دختر زمان بود
زرفام ( Zar-fām ) كسي كه تارهاي زر به پارچه مي بافد ، به رنگ طلایی
زرقان ( Zar-ghān ) كبود شدن
زركام ( Zar-kām ) خوشبخت ، آنكه روزگارش بر وفق مراد باشد
زركش ( Zar-kesh ) كسي كه تارهاي زربه پارچه مي كشد ، ازالحان موسيقي قديم
زركوب ( Zar-koob ) طلاكوب ، شاعر ايراني قرن هشتم در تبريز
زرگر ( Zar-gar ) طلا فروش ، طلاساز
زرگل ( Zar-gol ) گل طلايي
زرگيسو ( Zar-gisoo ) دارنده گيسوي طلايي
زرمان ( Zar-mān ) يكي از نام هاي حضرت ابراهيم خليل الله
زرمهر ( Zar-mehr ) مهر طلا ، آن كه محبت و مهري با ارزش دارد
زرنگار ( Zar-negār ) منقش به زر ، كسي كه با آب طلا نقاشي كند
زرنوش ( Zar-noosh ) نام شهري كه دارا آن را بنا كرد
زرنياز ( Zar-niyāz ) انار طلايي
زروار ( Zar-vār ) مانند زر
زروان ( Zar-vān ) زمان ، فرشته زمان بيكران
زروند ( Zar-vand ) صاحب زر
زري ( Zari ) منسوب به زر ، ساخته از زر ، زرين طلايي
زرير ( Zarir ) برادر گشتاسب ، زرين جوشن ، گياهي با گل هاي زرد ، مرد تیزهوش و سبک روح
زريران ( Zarirān ) منسوب به زریر
زرين ( Zar-rin ) طلايي ، ساخته شده از زر
زرين بانو ( Zar-rin-bānoo ) بانو طلايي ، طلا خانم
زرين تاج ( Zar-rin-tāj ) تاج طلايي
زرين دخت ( Zar-rin-dokht ) دختر مو طلايي
زرين فر ( Zar-rin-far ) فـّر و شكوهي كه از ارزش طلا فراهم آمده باشد
زرين مهر ( Zar-rin-mehr ) مهر و محبت بي غل وغش
زرينه ( Zar-rine ) طلايي ، زيور زرين
زعيم ( Za`iem ) كفيل و ضامن ، سر كرده، پيشوا
زعیمه ( Za-`iema ) سرپرست ، بزرگ
زكريا ( Zakariyā ) نام پيامبربني اسرائيل که کفالت مريم مادر عيسي را برعهده داشت
زكي ( Zakii ) پارسا و زاهد ، مالدار و متمول ، نيكوكار ، پاك
زكي الدين ( Zaki-ed-din ) پارسا در دين و آيين
زكيّه ( Zaki-ye ) مؤنث زكي ، پاك و پاكيزه ، پارسا
زلفا ( Zol-fā ) خوش گيسو ، بلند گيسو
زُلفَت ( Zol-fat ) قرب ، منزلت ، مقام
زليخا ( Zoley-khā ) نام همسر بوتيفار عزيز مصر كه دلباخته يوسف شد
زمان ( Zamān ) وقت ، هنگام ، روزگار، فرصت ، لحظه
زمانه ( Zamāne ) روزگار، دهر، دوران
زمرد ( Zomor-rod ) يكي از سنگ هاي قيمتي به رنگ سبز
زمردين ( Zomor-rodin ) منسوب به زُمرد
زمزم ( Zam-zam ) آب بسیار،آب فراوان ، نام چشمه اي در بهشت ، چاهي در مكه
زمزمه ( Zam-zame ) نغمه ، سرود
زنبق ( Zam-bagh ) گياهي با گل هاي درشت و برگ هاي لطيف و خوشرنگ
زند ( Zand ) بزرگ ، عظيم ، قوي ، طايفه لري كه پس از سلسله افشاريه به حكومت رسيد
زندآزرم ( Zand-āzarm ) نيرومند با آزرم
زندبد ( Zand-bod ) نگهبان زند
زنگانه ( Zan-gāne ) پرده اي در موسيقي قديم
زنگنه ( Zan-gane ) پهلواني ايراني معاصر كيكاووس
زهرا ( Zah-rā ) درخشان ، نوراني ، پُرنور ، لقب حضرت فاطمه (ع)
زهره ( Zoh-re ) درخشان ، شكوفه ، دومين ستاره منظومه شمسي
زَهير ( Zahir ) نام پهلواني ايراني در شاهنامه
زواره ( Zav-vāre ) داراي زندگي ، پسر زال
زوبين ( Zoobin ) نيزه كوچكي كه سر آن دو شاخ دارد ، نام پسر كاووس از پهلوانان ايران
زياد ( Ziyād ) فراوان ، بسيار ، افزون
زيار ( Ziyār ) كمان ، قوس
زيب النساء ( Zib-on-nesā' ) زيور و زينت زنان
زيبا ( Zibā ) نيكو و خوب ، قشنگ ، زيبنده ، آراسته
زيبا دخت ( Zibā-dokht ) دختر زيبا و قشنگ ، دختر خوشگل
زيباچهر ( Zibā-chehr ) زيبارو ، جميل
زيبارو ( Zibā-roo ) رخسار قشنگ ، خوبرو
زيبان ( Zibān ) زيبا ، آراسته و خوشایند بودن
زيبنده ( Zibande ) سزاوار ، شايسته ، جميل ، آراسته
زيبنده رخ ( Zibande-rokh ) برازنده رخسار
زيد ( Zayd ) نمو كردن ، افزون شدن
زين الدين ( Zained-din ) موجب آرايش و زينت دين
زين العابدين ( Zayn-ol-`ābedin ) زينت و آرامش و عبادت كنندگان ، لقب امام چهارم (ع)
زينا ( Zay-nā ) زينت ، زيور
زينال ( Zay-nāl ) مخفف زين العابدين
زينب ( Zai-nab ) دختر حضرت علي (ع) ، درختي خوشبوي وخوش منظر
زينت ( Zinat ) زيور و پيرايه ، آرايش ، آراستن
زينت السادات ( Zinat-os-sādāt ) برگزيده و زينت و زيور ، سادات
زينت النساء ( Zinat-on-nesā' ) زيور و زينت زنان
زينعلي ( Zain-`ali ) زينت و زيور والا
زيور ( Zivar ) زينت ، آرايش
زيوردخت ( Zivar-dokht ) پيرايه دختران
زکات ( Zakāt ) صدقه ، پاکیزگی ، برگزیده