زنان در طول تاریخ در همة زمينهها اختراعات و اكتشافاتي داشته اند كه بر زندگي روزمره ما تأثيرگذار بوده است؛
داروهاي ضدسرطان، كلاهخودهاي فضانوردي، مواد شيميايي خاص، ضربهگير فضايي، قهوهساز، پوشكهاي بچه، اسباببازيها و…
طبق گفتهها و مشاهدات و تحقيقات باستانشناسان در دوران بسيار قديم، زنان مسئوليت كارهاي اساسي و اولية خانواده را به عهده داشتهاند و به همين دليل بهنظر ميرسد كه مخترع ابزار و وسايل ابتدايي زندگي زنان بودهاند؛ هاون و دستة هاون براي تهية غذا، آرد و داروهاي گياهي، ريسيدن پنبه و توليد پارچه، طراحي و ساخت اولين سرپناه زندگي با استفاده از چوب و پوست حيوانات، رنگ براي رنگرزي پارچهها، و ابداع روش دباغي براي توليد كالاهاي چرمي.
در طول تاريخ، زنان هميشه نوآور و مبتكر بودهاند، اما اغلب هنر و كمال آنان يا كوچك شمرده شده، يا سطحي و گذرا به آن نگاه شده و يا از آن چشمپوشي شده است. اولين سند موجود از اختراعات زنان مربوط به يك زن مخترع امريكايي است كه در ۱۷۱۵ به ثبت رسيده است.
اين زن كه سيبيلا ماسترز نام داشت ماشيني براي پوست كندن و نمك زدن ذرت اختراع كرد. او همواره شاهد بود كه زنان بومي امريكايي براي كوبيدن ذرتها از هاونهاي بزرگ استفاده ميكنند كه كار بسيار دشواري بود. با اختراع اين ماشين او توانست اين كار را سريعتر و راحتتر انجام دهد. اما از آنجايي كه در آن زمان امريكا هنوز مستعمرة انگلستان بود، سيبيلا مجبور شد براي ثبت اختراع خود به آن كشور عزيمت كند. متأسفانه در آن دوران قوانين انگلستان به زنان اجازه نميداد با نام خود چيزي را به ثبت برسانند، در واقع زنان حق مالكيت هيچچيز را نداشتند، چون خودشان جزء دارايي شوهر محسوب ميشدند، بنابراين سيبلا بهناچار اختراع خود را به نام شوهرش، توماس ماسترز، به ثبت رساند. امروزه زنان چه در آزمايشگاه چه در خانه در حال ابداع چيزهايي نوين هستند با كنجكاوي و ممارست و مثبتگرايي و خلاقيت… از خود سؤال ميكنند، كمكم هوش و ذكاوت آنها خودنمايي ميكند و پديدهاي جديد در زندگي بهوجود ميآورد. در ادامه با تعدادي از اين زنان مبتكر آشنا ميشويد.
مري اندرسون: مخترع برفپاككن اتومبيل هوا بسيار بد بود. برف و تگرگ سختي ميباريد. مردم در كت و پالتوهاي خود فرو رفته و منتظر بودند سوار اتومبيل شوند و از آن سرماي وحشتناك رهايي يابند. سال ۱۹۰۲ بود. در شهر نيويورك، مري اندرسون از اهالي برمينگهام در آلاباما سوار بر تاكسي خطي شد. او با مشاهدة رانندة تاكسي كه بهسختي ميتوانست مقابل خود را ببيند به فكر توليد برفپاككني براي شيشة اتومبيل افتاد و اين كار را هم كرد. اختراع او نهتنها ديد رانندگان را بهتر كرد، جان انسانهاي بيشماري را نيز نجات داد. سالها قبل از او، مهندسان براي رفع اين مشكل تدابيري انديشيده بودند ولي هيچكدام چندان مؤثر واقع نشده بود. مثلاً آنها شيشة جلو اتومبيل را تقسيم كرده بودند و هنگامي كه پر از برف و باران ميشد راننده ميبايست با شدت قسمت مياني شيشه را باز ميكرد تا برف و آب از روي آن بريزد كه البته روش جالبي نبود. در آن روز برفي، مري درحاليكه كاري از دستش برنميآمد راننده را ميديد كه هنگام باز كردن شيشه با طوفاني از هواي سرد و هجومي از برف مواجه ميشود. پس از گذشت مدتزماني، هنگامي كه او به خانهاش در برمينگهام بازگشت، طرحهاي مختلفي در اين خصوص كشيد و گاهگاه آنها را تصحيح ميكرد و جزئيات بيشتري را ميافزود. سرانجام، روزي خوشحال و راضي طرح خود را به يك كارخانة توليدي برد و از آنها خواست تا در مقابل پرداخت هزينه، نمونهاي از طرح را بسازند. بعد از اين مرحله، او توانست طرح خود را به ثبت برساند.
مري بازوهاي پاككننده را از چوب و لاستيك در نظر گرفته بود و طوري طراحي كرده بود كه راننده ميتوانست هنگامي كه هوا خوب بود و به آنها نيازي نداشت بردارد تا مزاحم ديد او نشوند. مسئلة مهمي كه مري در ساخت برفپاككن به آن توجه كرده بود هموزن بودن بازوها بود. اين عامل باعث ميشد كه بازوها با فشار هماندازه برف را به كنار برانند. مري در ۱۹۰۳، به خاطر ابداعش برندة جايزه شد. پس از انحصاري كردن آن، نامهاي به يك كارخانة بزرگ كانادايي نوشت تا امتياز اين كار را به آنها بفروشد، اما آنها در جواب نامه اعلام كردند كه اين كار ارزش تجاري زيادي ندارد و نميتواند فروش خوبي داشته باشد و از مري خواستند كه آنها را در جريان كارهاي آتي خود بگذارد. مري برگة حق ثبت را در كشو ميزش رها كرد تا زماني كه اعتبار آن تمام شد. سالها بعد، فردي نظرية او را احيا كرد، به ثبت رساند و آن را فروخت و از اين راه پول بسيار زيادي بهدست آورد.
بِت نسميت گراهام: مخترع لاك غلطگير: همهچيز با يك اشتباه تايپي شروع شد. شايد او حرف «گ» را به جاي «ل» تايپ كرده بود و يا شايد يك كلمه را جا انداخته بود. او بدون توجه به اهميت كار خود و صرفاً براي حل مشكل ايجادشده، محلول فوقالعادهاي ساخت كه دنياي تجارت را دگرگون كرد و او را از يك كارمند سادة بانك تگزاس به يك زن ميليونر خودساخته مبدل كرد. او مايعي اختراع كرده بود كه امروز به آن غلطگير ميگويند. آن روز بت براي پاك كردن آن اشتباه تايپي بسيار تلاش كرد، اما جوهر بهكاررفته در ماشين تحريرهاي جديد اين كار را غيرممكن ميكرد و بلافاصله تمام كاغذ لكدار و كثيف ميشد. از طرفي در كار او، اشتباه قابل گذشت نبود. پس چه بايد ميكرد؟! بت رنگ لعابي را با آب مخلوط كرد و درون بطري شيشهاي كوچكي ريخت و با استفاده از يك قلمموي باريك حروف اشتباه را رنگ ميكرد. همكارانش بارها از او خواسته بودند كه مايع معجزهآساي خود را در اختيار آنها نيز بگذارد. بت بعد از گذشت پنج سال تصميم گرفت مقدار بيشتري از آن درست كند و به همكارانش بفروشد. با يك كارگاه دواتاقه (آشپزخانه و پاركينگ منزل) و چند خدمه (پسرش، مايكل، و چند تن از دوستانش) كار خود را آغاز كرد.
زمان كوتاهي بعد از پخش اين مايع در ميان همكارانش، بسياري از مراكز ازجمله يك مركز تهية لوازم دفتري از او خواست كه اين محلول را در بازار عرضه كند. او با خود فكر كرد قبل از اين كار بايد كيفيت محصول را بهتر كند. رنگ لعابي بهكندي خشك ميشد و كاغذ را هم خيس ميكرد. متأسفانه از لحاظ مادي اين امكان را نداشت كه در اين راه از شيميداني كمك بگيرد. او تصميم گرفت خود فرمولي براي آن تهيه كند و موفق هم شد. در كمتر از يك سال، شركت بازرگاني آفيس مقالهاي در اين باره در كاتالوگهاي اداري خود به چاپ رساند كه پيامد آن هجوم سفارشاتي بود كه به سمت بت سرازير شد. او ۲۰ سال بعد از اولين فعاليتش كاغذ مايع را به مبلغ ۵/۴۷ ميليون دلار به شركت ژيلت فروخت. علاوه بر كمكهايي كه به مؤسسات خيريه كرد، حدود ۷۵ ميليون دلار براي پسرش مايكل نسميت به ارث گذاشت. مايكل موسيقيدان معروفي بود كه از ۱۹۶۰ در گروه يانكيها فعاليت ميكرد و مقدار زيادي از اين پول را به تأسيس استوديو پاسيفيك آرتس اختصاص داد كه بعدها اين استوديو از پيشتازان صنعت موزيك ويدئو شد.
جين لي كروز: مخترع سپر فضايي: جين تكهفلز كج و معوجي را كه مربوط به يك آتشفشان بود روي ميز رئيسش كوبيد و با اعتراض گفت: «ديگر وقت آن شده كه كاري بكنيم.» او دربارة خطرات ناشي از برخورد احتمالي اجرام معلق در فضا با ماهوارهها، شاتلها و ايستگاههاي فضايي صحبت ميكرد؛ اجرامي از قبيل تكههاي سنگ يا فلز كه در هنگام برخورد با اين وسايل تأثير مخربي به جا ميگذراند و حتي ممكن است باعث از بين رفتن سفينههاي فضايي و سرنشينان آنها شوند. اجرام فضايي با سرعت ۲۹ هزار كيلومتر در ساعت يا ۴۹۰ كيلومتر در دقيقه و يا ۸ كيلومتر در ثانيه در حركتاند. با چنين سرعتي ميتوانيد به فروشگاهي كه در فاصلة ۴ كيلومتري شماست ظرف مدت يك ثانيه برويد و برگرديد. سرانجام مركز فضايي جانسون وابسته به ناسا اجازة فعاليت بر روي اين مشكل را به جين لي كروز صادر كرد. هدف او ساخت سپري سبك با مقاومت بالا در برابر اجرام فضايي براي محافظت از سفينهها و ايستگاههاي فضايي بود. طراحي سپر قدم اول بود. او در اين مرحله، به جاي سپر معمولي تكهآلومينيومي با لايههاي بيشتر طراحي كرد. قدم دوم تعيين جنس مصالح و چگونگي نصب مؤثر آنها بود كه مرحلة بسيار سختي بهنظر ميرسيد ولي جين با استفاده از نوعي بافت سراميكي كه در كورهها استفاده ميشود اين مرحله را نيز پشت سر گذاشت: «اين ساختار سراميكي را در چندين لاية نازك به كار برديم و سپري قابل ارتجاع با مقاومت بسيار بالا بهوجود آورديم كه در هنگام برخورد بهطور متناوب به اجرام شوك وارد ميكرد و باعث خرد شدن آنها ميشد.» پس از انجام آزمايشات متعدد بر روي سپر كه مشكلترين مرحله بود و چندين ماه طول كشيد، جين موفق به توليد سپر مولتيشوك شد كه تركيبي از چهار ورقة سراميكي با فاصلة حدود ۸ سانتيمتر و وزني كمتر از وزن يك ورقة آلومينيوم بود. حالا به جين مأموريت جديدي محول شده بود: ساخت حفاظ يا سپري براي محل زندگي فضانوردان در ايستگاههاي فضايي بينالمللي. استفاده از سپر قبلي در اين ايستگاهها نتيجة مطلوبي نداشت. پس جين و همكارانش با انجام تغييراتي در طرح و افزودن مادهاي به نام كِولار به مصالح ساختاري آن، سپر جديدي ساختند كه براي استفاده در آن ايستگاهها بسيار مناسب بود. سپرهايي كه جين كروز و همكارانش طراحي كردند و ساختند به نام مركز تحقيقاتي و استخدامي آنها، ناسا، به ثبت رسيد. اين سپرها علاوه بر اينكه حفاظت ايستگاههاي فضايي را تأمين ميكنند حافظ فضانوردان و تجربهها و دانش ارزشمند آنان نيز هستند.
والري اِل توماس: مخترع فرستنده سهبعدي: به آينده خوش آمديد. به فردايي كه با فناوري پيشرفته وقايع جالب توجه و هيجانانگيزي پيش چشم شما ميآورد، وقايعي از قبيل استفاده از فرستندة سهبعدي! والري ال توماس موفق شد دستگاهي اختراع كند كه بدون استفاده از اشعة ليزر تصاوير سهبعدي را پخش ميكند و ميتواند چيزي را كه تابهحال فقط در اختيار دانشمندان بود عمومي كند. والري با اين اختراع اين امكان را براي شما فراهم كرد كه بتوانيد حضور هنرپيشگان را در اتاق نشيمن، سالن يا آشپزخانة خود حس كنيد. او دربارة كاركرد اين دستگاه اينطور توضيح ميدهد: «شما حتماً با عينكهاي سهبعدي آشنايي داريد و ميدانيد كه آنها حالتي را بهوجود ميآورند مثل اينكه تصوير از چارچوب خود خارج شده است. اين فرستنده نيز همان كار را انجام ميدهد بدون اينكه نياز به استفاده از عينك باشد.» عاملي كه باعث اين اختراع شد كنجكاوي والري بود. او كه مدير پيشبرد مراحل تصويري در مركز فضايي گادارد ناسا بود، علاقة بسياري به شركت در نمايشگاههاي علمي داشت. روزي هنگام بازديد از يكي از اين نمايشگاهها لامپ روشني توجهش را جلب كرد. درحاليكه از دور ايستاده بود و نگاه ميكرد، ديد كه مسئول غرفه لامپ را از سرپيچ باز كرد، درحاليكه بهنظر او لامپ هنوز سر جايش روشن بود. او خودش را به غرفة مزبور رساند و سعي كرد لامپ روشن را لمس كند اما مطمئن شد كه لامپي در كار نيست و دستش كاملاً از داخل نور رد ميشد. همان موقع مصمم شد كه طريقة كار آن را بفهمد: «زماني كه به موضوع اشراف كامل پيدا كردم تصميم گرفتم به كاربرد آن فكر كنم. ناگهان تصوير تلويزيوني در ذهنم پديدار شد كه به جاي اينكه تصاوير را روي شيشه نمايش دهد بتواند آنها را به فضاي بيروني منتقل كند و به صورت واقعي نشان دهد.» او آزمايشگاهي متشكل از اتاق ناهارخوري و نشيمن خانهاش درست كرد و با كمك پسر پنج سالهاش مارك، كه به اندازة خود او كنجكاو و مشتاق بود، با تعدادي وسايل ساده كه دور و برش يافت ميشد مثل شمع و قاشق شروع به كار كرد. پس از كسب موفقيتهاي ابتدايي تصميم گرفت با خريد چند آينة مقعر كار را به صورت جديتر دنبال كند. ميگويد: «يك روز با آينة جديدي كار ميكردم. هرقدر سعي كردم نتوانستم تصويري را كه در فضا ايجاد شده بود پيدا كنم. درست در لحظهاي نااميد شده بودم و به اين باور رسيده بودم كه نظريهام عملي نخواهد شد، ناگهان مارك فرياد زد: مامان، مامان، تصوير اينجاست، نور را ميبينم. من دوباره به هيجان آمدم و كار را از سر گرفتم.» اگرچه والري در ۱۹۸۰ اختراع خود را به ثبت رساند، تابهحال نتوانسته آن را به صورت محصول در بازار عرضه كند: «مشكل اصلي اين بود كه نتوانستم منابعي را پيدا كنم كه در تهية نمونهاي از آن مرا ياري دهند. البته براي فرستادن تصاوير سهبعدي به تلويزيون مخصوص به برنامههاي ماهوارهاي خاص نياز است.» اين دستگاه شامل يك گيرنده مثل تلويزيون است كه صفحهاي روي آن ندارد. يك آينة مقعر در طرف فرستنده دارد و يكي در طرف گيرنده، كه پس از دريافت سيگنالها، همانند تلويزيون آنها را پخش ميكند. بههرحال در آيندهاي نهچندان دور، اين دستگاه نيز مانند تلويزيونهاي امروزي بهوفور يافت خواهد شد و شما ميتوانيد تصوير واقعي هنرپيشة مورد علاقهتان يا يك سفينة فضايي يا حتي يك فيل افريقايي را درست وسط اتاق نشيمن خود داشته باشيد!
استفاني كولك: مخترع ماده شيميايي كِولار: اسكيبازي كه با مهارت زياد از كوههاي پربرف ليز ميخورد و پايين ميآيد در مورد مادة شگفتانگيزي كه در ساخت چوبهاي او بهكار رفته كاملاً بياطلاع است. همان مادهاي كه در ساخت هواپيماها، كفشهاي ورزشي، لاستيك چرخ، دستكش، پوتين، چكمه و جليقههاي ضدگلوله به كار رفته است.
مادهاي قوي و مقاوم، حتي در برابر گلولـه و درعينحال انعطافپذير و بسيار سبك، كه وزن هواپيما را تا ۳ تن و ۷۰۰ كيلوگرم كاهش ميدهد. مادهاي كه در ابتدا فقط افسانه بود و در لباس سوپرمن يافت ميشد، حالا به واقعيت تبديل شده است. بايد از خانم استفاني كولك به خاطر كشف اين ماده تشكر كرد، زيرا امروزه ما اليافي در دست داريم كه پنج برابر محكمتر و قويتر از فلز است و در همهچيز، از چوب اسكي گرفته تا قايقهاي ماهيگيري و سفينههاي فضايي، استفاده ميشود. استفاني كه بهعنوان محقق شيمي در شركت دوپون مشغول به كار بود در صدد يافتن اليافي با قابليت كاربردي بالا و پيشرفته بود. در توضيحاتش اينطور مينويسد: «در آن زمان ما شنيده بوديم كه ذخيرة نفتي دنيا محدود است و به دنبال كشف مادهاي قوي، سبك و انعطافپذير براي تقويت لاستيكهاي راديال بوديم تا بتوان تايرهاي سبكتري توليد كرد و وزن اتومبيل را كاهش داد و در نتيجه انرژي كمتري مصرف كرد.» استفاني چند ماه آزمايشهاي مختلف بر روي پليمرهاي زنجيرهاي بسيار محكم انجام داد تا سرانجام محلول عجيبي بهدست آورد. وقتي محلول را بههم ميزد تبديل به گلولههاي مرواريدشكل ميشد و وقتي آن را روي تيغة شيشهاي ميكشيد و از بالا آزادانه رها ميكرد مثل چسب، چسبنده بود و درعينحال مثل آب سبك، محلولي كريستالي كه از بخشي مايع و بخشي جامد تشكيل شده بود. استفاني فوراً به اين فكر افتاد كه شركت دوپون ميتواند آن را به الياف تبديل كند. اما وقتي نزد تكنسين رفت، او از اين كار سر باز زد و معتقد بود كه با ورود محلول به داخل دستگاه، ذرات جامد معلق وارد سوراخهاي ريز دستگاه ميشود و باعث انسداد آن ميشود. استفاني ميگويد: «دوباره به آزمايشگاه برگشتم و فكر كردم. او به نكتة صحيحي اشاره كرده بود پس تصميم گرفتم محلول را از صافي عبور دهم اما مشاهده كردم، به محض عبور از منافذ ريز صافي در آن طرف، محلول مات و سفيدرنگي بهدست ميآيد. پس متوجه شدم كه دانههاي موجود در محلول جامد نيستند.» او دو هفته مرخصي گرفت و در تمام اين مدت مشغول قانع كردن تكنسين بود تا توانست او را به انجام دادن اين كار راضي كند.
پس از اينكه براي اولين بار الياف بهدست آمد، آن را براي بررسي كيفيت به آزمايشگاه فرستادند. نتايج بهقدري باورنكردني بود كه چند بار آزمايشها را تكرار كردند. اما باز همان نتايج بهدست آمد. واقعيت اين بود كه استفاني مادهاي را كشف كرده بود كه پيشرفت چشمگيري در فناوري ايجاد كرد. اين اختراع درآمد بسياري براي شركت دوپون داشت و آنها نيز با اختصاص استفاني پاداش قابل توجهي، به او ترفيع دادند. الياف كولار در ۱۹۷۱ فقط در كارخانة دوپون توليد ميشد ولي امروزه كافي است نگاهي به اطراف خود بيندازيد، آن را در همه چيز خواهيد يافت. اين ماده در بيش از ۲۰۰ محصول به كار ميرود، در كشتيهاي صيادي، موشكها، اتومبيلهاي مسابقه… كاربرد آن در چوبهاي اسكي باعث كاهش وزن و لرزش ميشود و در كفشهاي ورزشي ايجاد قدرت و انعطافپذيري بيشتري ميكند. در واقع اين محصول در هر چيز يا هر جا كه اليافي سبك، مقاوم و قوي نياز باشد كاربرد دارد.
آن مور: مخترع آغوشی کودک: ناهار درست كردن، خريد كردن، كار با كامپيوتر و… كارهايي هستند كه روزانه بايد انجام دهيم و در اين بين مراقبت از بچه و آرام نگه داشتن او هم اجتنابناپذير است. اين مشكلي است كه هميشه و همهجا والدين و پرستاران بچه با آن مواجه بودهاند. آنها بهشوخي ميگويند: «ايكاش چند تا دست ديگر داشتم.» ماجرا با يك مأموريت كاري دو ساله به غرب افريقا شروع شد. هنگامي كه آن مور بهعنوان پرستار در صليب سرخ مشغول به خدمت بود زمان زيادي را صرف مشاهدة بچهها، مادران و رابطة نزديك ميان آنها ميكرد. مادران افريقايي عادت داشتند بچههايشان را در نوارهاي پارچهاي سفيدرنگي بپيچند و پشت خود آويزان كنند. آنها بچهها را همهجا با خود ميبردند و در تمام اين مدت بچهها، در عين ساكت بودن، احساس امنيت هم ميكردند.
پس از بازگشت به وطن و تولد فرزندش، احساس كرد كه لازم است بهنوعي همان راحتي، آرامش و امنيت را ايجاد كند چنين نيز كرد. ابداع او به تجارت چند ميليون دلاري انجاميد. «آن» ميگويد: «من سعي كردم روش افريقاييها را به كار گيرم. آنها با پارچة چند متري بچه را در پشت خود به حالت تعادل درميآوردند و بعد بقية پارچه را به دور سينه و كمرشان ميپيچيدند. ولي من نميتوانستم براي مدت طولاني بچه را پشت خودم نگه دارم. پس از مدتي از جاي خود ليز ميخورد و پايين ميرفت و من احساس ناامني ميكردم.» آن نزد مادرش، لوسي آكرنس، رفت تا از او كمك بگيرد.
او بهعنوان مدل عكسهايي را كه در سفرش از مردم گرفته بود به مادرش نشان داد و لوسي وسيلهاي را طراحي كرد كه بهراحتي پوشيده ميشد و بسيار قابل استفاده بود. اين وسيله كيسة كوچكي بود با دو سوراخ براي پاهاي بچه و نوارهايي كه در قسمت پشت بدن گره ميخورد. «آن» خاطرنشان ميكند كه آنها بههيچوجه فكري براي عرضة اين وسيله به بازار نداشتند. ميگويد: «اين فقط براي استفادة خودم بود تا هم دستهايم آزاد باشد و هم بچه احساس آرامش كند.» اما هر جايي كه «آن» ميرفت مردم از ابتكار زيركانة او تعريف ميكردند و ميپرسيدند: «از كجا خريدهايد؟» ميگويد: «مادرم مجبور ميشد يكي هم براي آنها بدوزد و من برايشان ميفرستادم. همهچيز به همين سادگي شروع شد و جلو رفت. فقط با حرف مردم!» در ۱۹۶۵، «آن» و مادرش هر ماه دو آغوش ميفروختند. در همان زمان در مجلة اِرت، مقالهاي در اين مورد به چاپ رسيد. فروش ماهيانه به ۱۸ عدد رسيد و حالا ديگر وقت آن بود كه اين مسئله جديتر دنبال شود. «آن» به همراه مادر و شوهرش، مايك، به فكر يافتن اسمي براي اين محصول بودند. مايك براي اينكه بتواند تماموقت براي اين محصول بازاريابي كند، از كارش استعفا داد. آنها براي ثبت محصول و تأسيس شركت اقدام كردند. بستهبندي مخصوص درست كردند و به اين ترتيب توانستند قدمهاي اوليه را بردارند.
«آن» ميگويد: «در نوع اول، نوارهاي روي شانه قابليت تنظيم شدن نداشتند و من به اين مسئله توجه نكرده بودم كه ممكن است بخواهند آن را روي كت يا پالتو بپوشند ولي در انواع بعدي اين مشكل را برطرف كرديم.» سفارشها روزبهروز بيشتر ميشد، طوريكه در ۱۹۷۰، ماهيانه ۳۰۰ آغوش دوخته و فروخته ميشد. و در سال ۱۹۷۵، طبق آمار فروش اجناس، اين محصول بالاترين رقم فروش را داشت و شركت به اوج فعاليت خود رسيده بود. در ۱۹۷۹، نوع جديدي با پارچة محكمتر طراحي شد ولي همچنان نوع دستدوز آن براي مشترياني كه قيمت ارزانتر ميخواستند توليد و عرضه ميشد. در آن زمان، كارخانه ماهيانه ۸ هزار آغوش دستدوز و ۲۵ هزار با ماشين توليد داشت و در ۱۹۸۴، فروش كارخانه ساليانه به شش ميليون دلار رسيده بود. سرانجام در ۱۹۸۵، پس از پيشنهادهايي كه براي خريد كارخانه به آنها شده بود راضي شدند كارخانه را به شركت هافي بفروشند.
گريس موري هاپر: مخترع مؤلفهاي كامپيوتري: برنامه دادن به كامپيوتر به زبان انگليسي و استفاده از لغات به جاي كدهاي رياضي (كلمات رمز) و همچنين ابداع روش برنامهريزي اتوماتيك روزگاري از ديد همه غيرممكن و حتي خندهدار بهنظر ميرسيد. اما براي فردي همچون گريس هاپر، كه رياضيدان و افسر نيروي دريايي بود، نهتنها منطقي بلكه ضروري و اجتنابناپذير مينمود. گريس با ابداع اولين مؤلفهاي كامپيوتري، راه دشوار برنامهنويسي به شكل امروزي را هموار كرد. عمليات بسيار حساسي كه هرروزه در بانكها، شركتها و سازمانهاي دولتي انجام ميشود و حتي ساخت بازيهاي كامپيوتري از ابتكارات اولية او سرچشمه گرفته و پيشرفت كرده است. گريس ميگويد: «هيچكس قبلاً به اين فكر نيفتاده بود، چون هيچكس به اندازة من تنبل نبود. بسياري از كارمندان ما دوست داشتند با كدها بازي كنند ولي من ميخواستم هرچه زودتر كارها تمام شود و علت استفادة ما از كامپيوتر هم همين بود.»
در آن زمان كه كامپيوترها تازه ساخته شده بودند، گريس و همكارانش براي كار با آن، از كدهاي رياضي استفاده ميكردند، يعني فرمانها با ارقام به دستگاه داده ميشد و تركيب مخصوصي از صفرها و يكها ميتوانست معني خاصي داشته باشد. مثلاً براي توقف كار دستگاه، بايد كد ۱۰۰۱۱۰۰ را وارد ميكردند. براي هر برنامه كد جداگانه به دستگاه داده ميشد. حتي اگر برنامهها مراحل مختلف از يك عملكرد بودند. اين روش نهتنها بسيار زمانگير بود بلكه درصد خطا را نيز بالا ميبرد. يك رقم اشتباه ميتوانست تمام برنامه را از بين ببرد. به گفتة گريس، پرواضح بود كه تهية يك برنامة اساسي و پايه براي كارهاي اولية كامپيوتر ضروري و منطقي بهنظر ميرسيد. اما منطقي از ديد گريس و غيرممكن از نظر همكارانش در شركت رمينگتون. او با تلاش و هوش سرشار خود عكس آن را ثابت كرد. در ۱۹۵۲، موفق به تهية سيستم A-O شد كه ميتوانست كدهاي رياضي را به رمزهاي ماشيني تبديل كند. براي اين كار او قسمتهاي مشخصي از چند برنامه را جدا كرد و به هركدام يك شمارة پيام داد و پس از مرتب كردنشان به ترتيبي كه مايل بود، تركيبي از آنها را روي نوار مغناطيسي منتقل كرد.
گريس ميگويد: «تنها كاري كه بايد انجام ميدادم اين بود كه تعدادي شمارة پيام بنويسم و صبر كنم تا دستگاه آنها را روي نوار پيدا كند و پس از بالا آمدن كارهاي اضافي را انجام دهد و اين اولين مؤلف بود.» پس از موفقيت اين سيستم، او سيستم B-O را پيريزي كرد. مؤلفي كه ميتوانست دستورات را به زبان انگليسي بفهمد. اين مؤلف بعدها فلوماتيك نام گرفت. اين سيستم به صورت مترجم عمل ميكرد يعني دستورات را به انگليسي ميگرفت و به زبان قابل فهم براي دستگاه تبديل ميكرد. اما هدف اصلي گريس اين بود كه عموم مردم امكان استفاده از كامپيوتر را بيابند و با وجود موجهاي منفي كه از اطراف به او ميرسيد بار ديگر موفق شد به افكارش جامة عمل بپوشاند. در ۱۹۵۷، سيستم فلوماتيك گريس تنها مؤلفي بود كه دستورات را به زبان انگليسي ميفهميد و يكي از سه مؤلف زباني كامپيوتري بود. اما ضرورت نياز به يك زبان كامپيوتري جامع كاملاً حس ميشد و ميبايست در كوتاهترين زمان به وقوع بپيوندد. زبان واحدي كه بتواند در تمام كامپيوترها استفاده شود. نقش گريس در حقيقت رهبري اين حركت بود و پافشاري وي بر اين موضوع كه اگر زبان واحدي وجود نداشته باشد كل صنعت كامپيوتري در مدت زمان كوتاهي از بين خواهد رفت. مؤلفهاي ابداعي گريس هاپر در نهايت چراغ راه رسيدن به يك زبان جامع كامپيوتري شد، زباني كه در همة كامپيوترها، از مراكز دولتي گرفته تا شركتهاي تجاري، استفاده ميشود.
برای دیدن پربازدیدترین های نی نی نما لطفاً کلیک کنید…