زنگ خطر: اضطراب کودکان‌ از جدایی والدین

هر کودکی اگر درگیر نزاع و اختلاف‌ بین پدر و مادرش‌ باشد، به طور مسلم‌ پس از مدتی دچار اضطراب و در ماندگی‌ خواهد شد. گاهی اتفاق می‌افتد که زن و شوهر بر سر مسائل‌ گوناگونی دچار اختلاف سلیقه می‌شوند و با هم به‌ بحث و گفتگو می‌پردازند،که البته امری طبیعی و ناشی از تغییر و تحولات در زندگی است. اما در جوامعی که میزان طلاق و جدایی زن و شوهر بالاست، کودکان همواره در این نگرانی به سر می‌برند که با یک‌ بگو مگو و یا اختلاف ساده، کانون گرم خانوادگیشان را از دست می‌دهند. 

زمانی کودک شاهد گفت و گوها و بحث‌های مختلف بین پدر و مادر خود است، در می‌یابیم که علی رغم داشتن اخلاف عقیده‌ باز هم می‌توان با علاقه و تفاهم با همدیگر-و البته- کودک را دوست داشت و به زندگی مشترک تداوم‌ بخشید. آن زمانی که دعواها و مشاجره‌های والدین‌ بالا می‌گیرد هیچ‌ راه حلی برای سازش و آشتی به جا نمی‌گذارند، کودکان نیز واکنش‌های هیجانی متفاوتی-با توجه به‌ سن و میزان درک و آگاهیشان-از خود بروز می‌دهند. بدیهی است یکی از عواملی که سبب بروز ترس و اضطراب در بچه‌ها می‌شود،ایجاد تنش و فشار روانی‌ ( Stress )در محیط زندگی است.کودکان مشوش‌ و پریشان همواره به فکر چگونگی رفع مسائل و مشکلات هیجانی خود هستند.

اغلب کودکان خردسال(سه الی هفت سال)به‌ دلیل عدم درک صحیح از موضوع مورد بحث‌ والدینشان، صرفا احساسات تند آنها را منعکس‌ می‌سازند و با بروز رفتارهای پرخاشگرانه و خصمانه‌ درصدد مقابله با شرایط موجود برمی‌آیند این گروه از کودکان ممکن است دچار کابوس‌های شبانه‌، شب‌ادراری‌های مکرر، لکنت زبان، تکلم‌های کودکانه و یا سایر اختلالات‌ هیجانی شوند. از طرف دیگر، ممکن است تصور کنند که عامل اصلی اختلاف، آنها هستند و دچار احساس‌ گناه شوند و تصور کنند اگر رفتار دیگری داشته باشند می‌توانند دعوای موجود را خاتمه دهند. کودکان دبستانی(هشت الی ۱۲ سال)نیز اغلب‌ اضطراب ناشی از مشاجرات والدینشان را در عدم‌ تمرکز در انجام تکالیف‌ مدرسه، افت تحصیلی و کارهای کلاسی نشان می‌دهند و بالاخره نوجوانان‌ 13 سال به بالا تمایل دارند از یکی از والدین خود طرفداری و حمایت کنند.

مشاجره‌ی دائمی والدین برای این گروه از کودکان موجب عدم اعتماد به نفس نسبت به جنس‌ مخالف می‌شود و آنها را درگیر داستان‌های عاطفی‌ زودهنگام می‌کند. این گروه به تصور آنکه والدینشان‌ آن‌قدر درگیر مسائل خودشان هستند که وقتی برای‌ آنها ندارند، هیچ‌گاه با پدر و مادرشان به صحبت و گفت‌وگوی صمیمانه نمی‌پردازند. از طرف دیگر، زمانی که زن و شوهر علاقه چندانی به یکدیگر ندارند و یا جدای از هم زندگی می‌کنند، ممکن است کودک‌ تصور کند:

الف-علت اصلی این جدایی اوست و خود را مسئول واقعه بداند.

ب-خشم و عصبانیت پدر و مادرش همیشگی‌ است و آن را درونی سازد.

دوران عدم تفاهم و مشاجره سپس طلاق و جدایی برای کودک، دوران سخت و ناگواری است، حتی اگر پدر و مادر تصور کنند که با بهترین شیوه‌ ممکن و با آرامش و متانت کامل رفتار کرده‌اند، باز هم تجسم اینکه والدینش همدیگر را دوست ندارند و قصد جدایی دارند، برای کودک دلهره‌آور و ترسناک است. معمولا ریشه اضطراب دوران کودکی و یا نوجوانی در سه عامل نهفته است،احساس گناه، تنش و نگرانی. متأسفانه بعضی از خانواده‌ها نیز چنان‌ محیط متشنجی برای بچه‌های خود فراهم می‌آورند که دنیای کودکی آنها را که باید سرشار از نشاط و سرزندگی باشد، تبدیل به محیطی اضطراب‌آور و هول‌انگیز می‌کنند. از آن‌جایی که کودکان برای‌ ارضای نیازهای اولیه خود به شدت به پدر، مادر و نزدیکانشان وابسته‌اند و امنیت و آرامش خود را در گرو حمایت آنان می‌بینند، لذا با کم‌ترین بی‌توجهی‌ و نادیده انگاشتن شدن از سوی آنها، مضطرب و پریشان می‌شوند و می‌ترسند.

زمانی‌که زن و شوهر از هم جدا می‌شوند، فرزند پسری که از پدر خود جدا می‌شود و یا دختری که از مادر خود جدا می‌شود،بیش‌تر از کودکانی که پس از طلاق با پدر و مادر هم‌جنس خود زندگی می‌کنند، رنج می‌برند.به عنوان نمونه، پسری که از داشتن پدر محروم است در حقیقت الگوی همانندسازی‌ خود را از دست می‌دهد و تحقیقات مختلفی‌ نشان می‌دهند که اگر والدین قبل از جدایی، مشاجره‌های کم‌تری‌ داشته باشند و رعایت احترام‌ نسبت به یکدیگر را بکنند، ناراحتی و مشکل کودکان در درازمدت کمتر خواهد بود.

اشتراک‌گذاری
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *